اسم این دزدی نیست ؟

وقتی ماهو میشه از تو آسمون گرفت و رفت

وقتی در یارو میشه تو چشم مواج تواز فاصله ها

دیدو بصید دل نشست

وقتی از دیدن اندام تو بوی یاسو ازتوی هوا

میشه بلعید و دو باره جون گرفت

وقتی احساستو با شعر فروغ تاق میزنی

آدمو تو انتخاب گیج میکنی

اسم این دزدی نیست ؟

اما تا میخوام یه عکس از تو بذارم تو جیبم

که همش نگاش کنم

اسم این دزدی مشه؟

بابا ایول

انصاف هم خوب چیزیه

----------------------------------

از : مهدی معدنیان

***********************************

اشعاری چند

دیشب که سراغ غم خود رفته بودم

دیدم که نشسته بود و بر سر میکوفت.

باسوز دل و خون جگر مینالید

ناله ای کرد که دلم سوخت براو .

شمع نیمسوخته ای بود و پر شاپرکی

سفره ای بودش و یک کاسهء اشک

لخته خونی ته بشقاب گلی

جگری سوخته و تکه دلی بر آتش .

سفره درویشی بود .

بینوائی زسراپای غمم میبارید .

چه پریشان و چه نالان و چه بیچاره غمی..

آسمان دلم از ابر سیاهی پرشد

و به تنهائی غم سخت گریست


************************ 

اینهم از کل کل شعرا


.

حافظ شیرازی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

صائب تبریزی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

 

شهریار

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

! نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

 

مهدی معدنیان


هر آن کو میبرد دل را مقامی ارجمند دارد


به خال هندویش بخشم دل و دین و دو د نیارا


روا نبود براوبخشند سمرقند و بخارا را


سر و دست و تن و پارا تمام روح و اجزا را



 

    

" البته اینجوریش هم میشه "

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

 میگم جون ننت نشکن بجای تخمه دلهارا 

***************************************************

اگه بود خوب جوری بود


کاش میشد مثل قدیما

من و تو مثل دوتا قمری مست
روی شاخه ی درخت خندهها
لونه میکردیم و خورشید وفا
تنمونو داغ میکرد
کاش میشد مثل روزای اول آشنائیمون
خنده از روی لبام دور نمیشد
کاش میشد چشمای تو مثل قدیم
توچشام زل میزد و خنده ی مستونه میکرد
مثل اونروزا که حرف دلمو گوش میدادی
ابروهات الا کلنگ بازی میکرد
وقتی که خنده روی

غنچه ی لبهات می نشست
دونه های شبنم بلور عشق
گونه هامو خیس میکرد
یادته وقتی کلام یادت میرفت
زود میگفتی:بخدا یه جوریه خوب جوریه؟
کاش میشد خوب جوری بود
اما بعد تو همش بد جوری شد
زندگی بد جوری تا کرده با من
رفتنت عصای پیری داده تو دستای من
کاش میشد حرفای من
باعث رنجش و آزار و عذابت نمیشد
کاشکی حرفام تو گلوم خشکیده بود
کاشکی اونشب که دلم گرفته بود
جای اون بیتهای شوم
رو لبهام لخته ی خون نشسته بود
شعر عصیانی مطرود منو
کاشکی دست روزگار سوزونده بود
اگه بود خوب جوری بود
زندگی بی تو برام یه مردن تدریجیه
تو کتاب زندگیم
عشق تو یه فلسفه یه مکتبه
دل من یه بچه ی مکتبیه
کاش میشد مثل قدیما

 همه چی خوب جوری بود
اگه بود خوب جوری بود

******************************

آسمون دل من بارو  نیه  چکنم چکنم

                                       غم عشقت تو دلم زندویه چکنم چکنم

                                       دل من پیش تو و فکر تو پیش این و اون

                                       کارمن خون جگر خوردن و سرگردونیه چکنم کنم

                                       یه روزی میخندیدم بحال و روز عاشقان

                                      حالا دائم چش و چالم خونیه چکنم چکنم

                                      چشامو بگیر ببر یه گوشهء دلت بذار

                                      تا ببینم کی پیشت مهمونیه چکنم چکنم

                                      یه جا آروم ندارم تا سر بدیوار بکوبم

                                     مگه مردن بهمین آسونیه چکنم چکنم

                                     مهدی معدنیان

خانه ای درغربت


خانه ای دارم من 
خانه ای در
غربت

خانه سرد است و دیوار سیاه
شعله ی
شمع به آهی که ز حسرت بدر آمد برفت
سقف از ناله فرو ریخت

شیشه ی پنجره دود
اندود است
جگری میسوزد

پشت هر پنجره ای دیواری است

به بلندای فلک

که لب
پرچینش
خانه ی جغد سیاهی است که غمنامه ی من میخواند

چه سکوتی است
عمیق
پشت دیوار سکوت هیچ هیاهوئی نیست

جز صدای نفس مرگ که از کوچه ی ما
میگذرد
ناله ای باید کرد

کمکی باید خواست

چاره ای باید کرد

آتشی باید
ساخت
تا که قندیل صدا آب شود

رهگذر میگذرد

باید اینجا نظری
اندازد


 مهدی معدنیان



شاه غم


نازنینم

اگه خواستی بدلم سر بزنی

...نیا

کوچه هاش همه سنگلاخه

شاه غم چاه عمیقی زده توش

دنبال قنات خون میگرده

تا که گلبوته های خشک چشامو

واسم آبیاری که نه

میشه گفت میخواد که خونیاری کنه

. بیاو بکوچه های دل من هیچ نیا

خون دل کوچه رو رنگین کرده

... پاهات آزرده میشن
خدا این شاه غمو بگم چکارش بکنه

. سر بن بست دلم تابلو ی پارک ممنوع زده

.... خیلی وقته

. از همون روزی که رفتی و ازت خبر نشد

.شاخ و برگهای نگاهم خشکید

..... راستشو اگر بخوای

. مرغ عشق از روی شاخه ها پرید

...ابره آبستن بود

. اما هیچوقت نبارید

اثر از یاسمن و نرگس و نیلوفر نیست

....ناله و مرثیه ی جغد سیاهی است فقط

چی بگم ؟؟؟؟

یه کوچه ی تنگ و تاریک

... که فقط جا پای بوف و کلاغ و شب پره بود

پارک ممنوع یعنی چی ؟

.....نازنینم

.....بیا و بکوچه های دل من هیچ نیا

 

از : مهدی معدنیان

**********************

مرگ آرام

مرگ آرام

*********
من از مردن نمیترسم
چراکه, بستری خاموش و دور از این هیاهوی ریاکاران
جهانی دورازاین نیرنگ و دور از بیوفائیهای این آدم نمایان
خالی از هرگونه رنج وناز مهرویان ماتمزا
تهی از این خیانتها
برویم بال گسترده
من از مردن نمیترسم
مگراین زندگی بااینهمه تلخی ونا کامی چه چیزی بهرمن دارد؟
گریزانم ازاین آدمکشیها چونکه می بینم
برادر بر برادر دشنه بگشاید
پدر خون پسر ریزد
پسر خنجر بقلب مادر افسرده کوبد
تازخونش سیرگرداند تهی انبان جانش را
من از مردن نمیترسم
تو ای مادر بمرگ من مریز اشکی
مزن بر سر
مکن فریادو درمرگم
.
برقص و پایکوبان بزن آهنگ شادی را
بوقت مردنم جام می هفت ساله سرکش
گو به آن غمدیده خواهر
تاکه در مرگم لباس ارغوان پوشد
لبش راسرخ گرداند
بچشمش توتیا از خاک سرد گور من مالد
کشد فریاد تاعرش خدا لرزد
که امشب نو جوانی جامه ی خوشبختی پوشیده
من از مردن نمیترسم

تو ای مادر
بگو بر آن سیه چشمی که میکوبد در این خانه ی متروک
به آن مرغ بلند پرواز و آ ن شمعی
که گرمی بخش شبهای زمستانی و یخبندان فکرم بود
به آن بیگانه با عشقی که دست افزار او بودم
به آن معشوق خارا دل
که هردم نیش معشوق دگر بر قلب من میزد
دلش جای دگر بود و نگاهش آتشی بر جان من میزد
بگو خودرامیازارد
که لبهای شکرخندش زبهر گفتن دشنام من آزرده میگردد
بگو مادر..بگو تور سپیدش را سر اندازد
لباس نقره ای پوشد
کنار سنگدل معشوق خود در حجله بنشیند
به او گو من سفر رفتم
رهی کز ابتدا مشتاق آن بودم
بگو او رفت و در تابوت خوشبختی
درون حجله ی دامادیش
دربستر آن نو عروس آرزو مستانه خوابیده
عجب خوابی .....عجب خوابی


 

مهدی معدنیان : از کتاب زیباترین شعر نو