بمبو کی کار گذاشته ؟

بمبوکی کارگذاشته  ؟                                                               

   نویسنده : مهدی معدنیان                                 

آمستردام یکی از شهرهای توریستی و زیبای هلند است که علاوه بر معماری و کانالهای عریض و طویلش که مناطقی از شهر رابهم مربوط میسازد ازویژگیهای بیشتری نیز برخوردار است . از آنجمله موزههای گوناگون

مارکت گل و فاحشه خانه ای که مورد بازدید اکثر توریستها و حتا خانوادهها قرار میگیرد آنهم بعلت ویزگی ارائهء سکس به مشتریان است.زیرا برخلاف دیگرکشورها دراینجا خانمهای جوان و زیبا باپوششی اندک پشت ویترینهائی بانور اکثرآ قرمز و با لبخندی مشتری پسند خود را درمعرض تماشای مردان قرار میدهند واین برای بیشتر توریستها حالتی نو و تماشائی از ارائهء جنس قبل از انتخاب دارد. خب طبیعی است اینطوری سر مشتریهاهم کلاه نمیرود زیرا سایز بندی و پستی بلندیهای جنس را می بینند و بعد به دلخواه انتخاب میکنند.

جاذبهء توریستی دیگری که این شهر دارد وجود کافی شاپهائی است که بنگ و حشیش و گراس و موادی از ایندست را بطور آزاد مثل خرید یه بسته آدامس در اختیار خریداران قرار میدهند و توریستها که در فصل تعطیلات از سراسر دنیا به اینجاسرازیر میشوند در طول اقامتشان حسابی خود را آب بندی میکنند وبار خود را می بندند.    یکی دیگر از شاخصه های این شهر این است که اگر اغراق نباشد باید گفت شهری است که تمامی ملیتها و فرهنگهای مختلف را دور هم جمع کرده بی آنکه مزاحمت و درد سری برای یکدیگر داشته باشند یا حتا جرآت اینکار را در سر بپرورانند که البته گاهی استثنائاتی هم پیش می آید که در کل قابل گذشت است .

شاید علت این آرامش علاوه بر اعمال قانون در نوع تقسیم بندی محلات و ساکنانش باشد که از درایت زیرکانهء شهرداری در اسکان دادن مردم است . بدینگونه که تقریبآ اکثرآ اینطور است که شهروندان را به سه دسته تقسیم

کرده است . اول سرمایه داران و بزرگان تجارت و مقامات دولتی که مشخص است جز همان طبقه کسی را حتا به چند کیلومتری آن محل هم راهی نیست. دوم هلند یهائی هستند که زیاد ازمعاشرت و مصاحبت و مسایگی خارجیها

خوششان نمی آید که مهاجرین به  آنگونه مناطق میگویند محلهء هلندیها. و سوم طبقه بندی خارجیها که اکثرآ از ملیتهای ترک و عرب و سورینامی و هندی و پاکستانی و ایرانی و افریقائی و آسیای مرکزی هستند. البته طبیعی است که اینطور محله ها بنام  " محلهء خارجیها  " در میان مردم نامیده میشود که بازُُآنهاهم طبقه بندی خاص خود را دارد ومردم بر مبنای طبقه بندی اکثریت سکنهء آنها محله هارا اصطلاحآ از یکدیگر تفکیک میکنند.. مثلآ    محله ای را که اکثرآ عربها در آنجا سکنا دارند بنام " محلهء عربها " و بهمین ترتیب محلهء ترکها و یا محلهء سیاهها مینامند که البته این تفکیک و اسمگذاری صرفآ  در میان عوام دهن بدهن میگردد . اما دراین شهر محله ای هم هست که مخلوطی است از تمامی ملیتها و مردم بی بضاعت هلندی که کلآ به محلهء خارجیها معروف است که با محلهء هلندیها فاصلهء چندانی ندارد .خانوادههای هلندی برای اینکه فرهنگ خارجیها برفرهنگ فرزندانشان تآثیر نگذارد فرزندان خود را از معاشرت وهمبازی شدن با بچه های خارجی منع میکنند که گاه دیده میشود نسل جدید به این طبقه بندیها زیاد هم اهمیت نمیدهد.   محلهء خارجیها یکی از شلوغترین محله های شهر است . تنها نقطهء مشترکی که بین این ساکنان که هریگ زبان و فرهنگ متفاوتی با دیگری دارد  همانا زبان هلندی است که آنهم اکثرآ غلط غلوط و آمیخته به لغاتی مختلف مورد مصرف قرار میگیرد که گاه در اثر اشتباه در تلفظ یا استفاده از لغت مشابه معانی جملات بکلی تغییر میکند ومورد اعتراض طرف مقابل قرار میگیرد وگاه منجر به فحش و فحشکاری و احتمالآ دست بیقه شدن طرفین میگردد..اما اغلب بهر جان کندی باشد منظور خود را بیکدیگر تفهیم میکنند. غیر از کسانی که مدت درازی است در هلند زندگی میکنند و بر زبان هلندی کاملآ مسلط هستند. اما یکی از مجموعه های ساختمانی در این محل جمعیت بیشتری را در خودش جاداده. این مجموعه گرداگرد میدانی بناشده که چهار طبقه و تقریبآ بهم مرتبط است . درون میدان جهت بازی کودکان وسائل بازی از قبیل سر سره و تاب تعبیه شده و از دو طرف میدان راهروهائی برای خروج از محوطه وجود دارد .  ساکنین این محله اغلب با یکدیگر دوستانی صمیمی هستند و در بدو ورود به این محل انسان احساس میکند که به جمع یک خانواده وارد شده است. اگر هم تو سر و کلهء هم میزنند از روی دوستی است نه خصومت.

مجموعه ای شلوغ و صمیمانه است با شخصیتهای متفاوت. ُُُ ازآنجمله یک زن جوان و خوشرو که خیلی هم حشری است بنام ناندا دراین مجموعه زندگی میکند  که با اکثر مردهای مجموعه  است با شخصیتهای متفاوت دور از چشم زنهایشان خوابیده و باهمه مردان محله شوخیهای سکسی دارد چه با آنها خوابیده باشد چه نخوابیده باشد..زنها هم دوستش دارند چون صورت شاد و همیشه خندانش همه را جذ ب میکند جز زنهای ترک و مراکشی که در باطن از او خوششان نمیاید و همیشه چهارچشمی مواظب مردانشان هستند که با این زن ارتباط برقرار نکنند و این امرگاهی

                                                   

                                                              2            

موجب اختلاف و دعوا وحتا کتک کاری زن وشوهر میشود. اما زنان هلندی وسیاهپوست که با این مسئله مشگلی ندارند او را جزوی از خانوادهء خود میدانند. عادت مشخصهء ناندا که موجب خندهء عموم سیاهان و هلندیها میشود جیغ و داد بامزه ای است که ناندا حین عشقبازی براه می اندازد.. آن هنگام است که سیل شوخیها و متلکهای زنان خصوصآ سیاهپوست به ناندا سرازیر میشود که اینهم برای سکنهء مجموعه حتا مردان ترک و عرب نوعی تفریح وبرای زنانشان نوعی عذاب محسوب میگردد , بطوریکه باخشم بلند میشوند و پنجرهها را می بندند و زیر لب فحش و بد وبیراه نثار ناندا میکنند. در طبقه ء زیرین ناندا مرد جونکی سیاهپوستی با بوزینهء کوچکش زندگی میکند که در حین عشقبازی ناندا تنها اوست که عصبانی سراز پنجره بیرون کرده وباداد و فریاد به ناندا اعتراض میکند  چون تکانهای ناشی از هیجان ناندا حین عشقبازی سقف خانهء مرد جونکی رامیلرزاند آویزهای لوسترش در اثر لرزش سقف بهم میخورد و سر و صدامیکند وبیم آن میرود که ازسقف بزمین بیفتد و بشکند. چند آویز شکستهء لوستر حاکی از چنین اتفاقی است که قبلآ افتاده. مهمتر اینکه بوزینه اش با تکان خوردن سقف و لوستر به هراس می افتد و باجیغهای ممتد به اینطرف آنطرف میپرد.این بوزینه به تنهائی حکم  خانوادهء مرد جونکی را دارد .بااینکه مانند فرزندی که هیچوقت نداشته او را نوازش میکند و دررختخواب خود میخواباندو باخود به حمامش میبرد اما وقتی این دو  دعوایشان میشود خانه را بر سر یکدیگر خراب میکنند ..هرچه فحش است مرد جونکی نثار بوزینه میکند و هرچه  دم دستش میرسد بطرف او پرتاب میکند ودور اطاق دنبال بوزینه میکند تا او را به چنگ آورده و کتک بزند..و بوزینه هم دردفاع از خود برای او شکلک در میاورد و کونش را به او نشان میدهد وبا جیغ و دادش حین فرار شاید رکیکترین فحشهارا نثار جونکی میکند و چون این فحشهارا مترجمی ترجمه نمیکند حیوان بیچاره کم میاورد و بناچار انگشت وسط  دستش را به جونکی نشان میدهد و به او فاک یو میکند.این حرکت چون نیاز بترجمه ندارد و معنی واضحی دارد  مرد جونکی را بشدت عصبانی میکند و بحد جنون  اورا به عکس العمل وامیدارد . ُاین بوزینه وقتی از زندگی احساس رضایت میکند که مورد توجهء بچه ها قرار میگیرد .رابطهء خوبی با بچه ها دارد بچه ها هم دوستش دارند و از حرکات بامزهء او بسیار دلشاد میگردند. فقط این میان مرد مراکشی مجردی بنام عبدالله که افکار اسلامی مرتجعی دارد و بوزینه را نجس میداند با بوزینه میانهء خوشی ندارد.زیرا در گذشته ای نه چندان دوریکبار بوزینه حین فرار از دست بچه محلها ببغل او پریده بود و ریشش راکشیده بود و او بوزینه را بطرفی پرتاب کرده بود که باعث برخورد مرد جونکی با او شده و کار به دخالت پلیس کشیده بود و از آنموقع بین عبداله و مرد جونکی  شکر آب شده است. عبداله تیپ عجیب و غریبی دارد.خیلیها عقیده دارند که جزو گروه القاعده و تروریست خطرناکی است که بدنبال مآموریت و بعنوان پناهنده به هلند آمده اما در اصل منتظر فرصت است تا باهمدستی همکارانش مردم را بخاک و خون بکشد ولی این فقط یک فرض است و در اینمورد کسی مدرکی ندارد.البته کاری هم بکارش ندارند. در این شرایطی که جهان در هراس تروریست بسر میبرد و اخبار مهم تمامی رسانه هارا عملیات تروریستی درعراق وافغانستان و فلسطین وغیره تشکیل میدهد طبیعی است که همه به هر چیز و هر کس مشکوک میشوند .این مرد که بظاهر بسیار مذهبی و فوندامنتال است بشدت گلویش پیش ناندا گیر کرده و آرزویش یکبار خوابیدن با اوست اما او تنهامردی است که ناندا رغبت خوابیدن با او را ندارد وعبداله همیشه از بغل پردهء اطاقش ناندارا که خیلی سکسی لباس میپوشد دزدانه دید میزند و گاهی هم درحالتی که نانداحین خم شدن یانشستن شورتش پیدامیشود صدای نفسهای این مرد تند میشود و هیجان براو چیره شده و دستش را بی اراده درون پیژامه اش میبرد.پسران جوان اکثرآ با او سر بسر میگذارند و با عقایدش شوخی میکنند. واو خشم خود را فرو میخورد و لبخند میزند زیرا میداند که بحث درانتها به مسائل سکسی ختم میشود.از طرفی چون همه میدانند او نه انگلیسی میداند و نه هلندی هرچه میخواهند بارش میکنند و او که بیشتراز چند کلمه هلندی برای رفع حاجت بلد نیست فقط با  آره  و  نه جواب میدهد که گاه موجب خندهء بیشتر جوانان میگردد ُُ.  ناندا هر وقت کاندوم کم میاورد بسراغ خانه ای میرود که چند مرد پاکستانی و افغانی مجرد زندگی میکنند. از آنها کاندوم قرض میگیرد  و آنهاهم که پیداست قبلآ با او خوابیده اند..از اینکار او ناراحت نمیشوند فقط وقتی از آمدنش ناراضی اندکه مشغول بسته بندی مواد مخدر برای تحویل به مشتری هستند  .                                                  

ناندا هم با اختلاف چند خانه آنور تر درهمان طبقه می نشیند که مردان پاکستانی و افغانی زندگی میکنند و در اصل ایوان مشترکی دارند.ُ ُناندا الگوی دوست داشتنی و مورد آرزوی اکثر دختران آن محله است زیرا مورد توجهء اکثر مردان است. فقط خانواده های ترک و عرب که مسلمانند بدخترانشان اکیدآ توصیه میکنند که با ناندا صحبت و احتمالآ معاشرت نکنند   . و این توصیه بیشتر موجب کنجکاوی دختران میشود . خود ناندا بیشتر توجهش به پوریا

 

                                                              

                                                                             3

 پسر ایرانی است که هروقت ناندارا می بیند نگاهش را از او بر میدارد. ناندا گمان میکند که در نظر پوریا جذابیتی ندارد ..بهمین دلیل به او که میرسد سعی میکند سرو سینهء سکسی خود را بیشتر به او نشان دهد تا شاید او راتحریک و رامش کند .اما ناندا نمیداند که علت رو برگرداندن پوریا از وی این است که پوریا تازه به هلند آمده وهنوززبان نمیداند و در ضمن خجالتی است. پوریا از ایران گریخته و به این مملکت پناهنده شده بی آنکه خانواده اش را در جریان سفر خود قرار دهد .از اینروست که همیشه نگاهش نگران و مظطرب است و همیشه گوشه گیر و دلواپس است , باکسی نمیجوشد و همین امر دیگران را به او مشکوک کرده. در باره اش میگویند زندانی سیاسی بوده که بسیارشکنجه شده ویک زن و مرد ایرانی هم که درساختمان روبروی منزل او زندگی میکنند دائم با دوربین او رازیر نظر دارند و گمان میکنند از مآموران رژیم جمهوری اسلامی است که برای لو دادن پناهندهها به سفارت اجیر شده.و گاه و بیگاه میخواهند با وی ارتباط برقرار کنند که سرازکارش درآورند موفق نمیشوند. پوریا   پلیس را مجاب کرده که در صورت هرگونه امکان دسترسی پدرش به او از وی حمایت کنند. . زیاد باکسی نمیجوشد اما بدلیل شخصیت نامعلومش به او احترام هم میگذارند.  درهلند بدلیل اینکه اکثر مواقع هوا ابری و احتمالا بارانی و در جمع کسل کننده است اغلب به مناسبتهای گوناگون مراسم تفریح برای مردم برگزار میکنند. اما در دوجشن تقریبآ هرکس باهردین و ملیتی شرکت میکند یکی روز ملکه و یکی هم جشن سال نو یعنی مراسم ژانویه. در این دو مورد واقعآ چهرهء شهرها خصوصآ آمستردام که یک شهر توریستی است بکلی متفاوت با جشنهای دیگر است وشور و نشاط وتکاپوی عجیبی در سراسر شهر بچشم میخورد.چند روزی از شب کریسمس گذشته واینک همه در تکاپوی رسیدن سال نوهستند و هنوز چراغانی ایام کریسمس درسطح شهر بر زیبائی خیابانها افزوده. بااینکه هر صدای مهیب و نابجائی مردم را از جامیپراند بااینحال جوانها گهگاه باترکاندن ترقه ای به پیشواز سال نو میروند و مردم هم بااینکه اکثرآ از صدای بعضی ترقه ها که بی شباهت به انفجار بمب هم نیست ناراحت میشوند و پلیس هم مراسم راتاشب ژانویه ممنوع کرده چون در راستای زنده نگهداشتن سنت است کسی اعتراضی  نمیکند. وخب.... این عمل مورد اشتیاق همه از پیر و جوان است.بااینکه این مراسم مختص سال نو میلادی است اما همه در برگزاریش سهیمند..کما اینکه شب کریسمس در اغلب خانوادههای مسلمانی که فرزندی دارند درختهای کریسمس با آرایش و زرق و برق بچشم مخورد وحتی والدین کلیهء مراسم منجمله خرید کادو را برای فرزندانشان انجام میدهند..چون فرزندانشان در این سرزمین بزرگ میشوند و طبیعتآ دوست دارند باآداب و رسوم کشور میزبان رشد کنند تادرآینده درجامعهء مملکت میزبان جاافتاده و حل شوند.ازآنجمله خانوادهء ایرانی ساکن مجموعه ساختمانی محلهء خارجیها که دو فرزند دختر و پسرخانواده ازپدرشان سینا تقاضای خرید وسائل آتشبازی دارندوبااینکه پدرباآتشبازی بچه ها بدلیل مسائل ایمنی مخالف است ..اصرار و پافشاری بچه ها موجب پادرمیانی فخری همسر سیناومادربچه هامیشود   وباقول مراعات مسائل ایمنی ازطرف بچه ها از سینا قول میگیرد که فرداصبح که شب ژانویه محسوب میشود برای خریدن وسایل آتشبازی به مرکزشهر برود. قبول این قول فریاد شادی بچه هارابهوامیبرد و موجب رضایت فخری نیز میگردد. اما در حوالی این مجموعه زمین وسیعی  هست که در دست ساختمان است وسروصدای حاصله ازکلهء صبح تا عصر,گاه و بیگاه موجب سرسام اهل محل است که بناچار باید تحمل کنند آنهم بدون حق اعتراض. البته باید گفت که عمله بنا و دست اندر کاران هیچگونه قصد مزاحمت و آزار کسی راندارند و دارند طبق قانون کارشان را انجام میدهند.شاید اگر دیدن صحنه های دلخراش انفجارهای انتحاری در عراق و افغانستان و دیگر نقاط جهان بدست تروریستهای انتحاری القاعده و طالبان از تلویزیونهای مختلف جهان در طول شبانه روز نبود مردم آنقدرهاهم از شنیدن صداهای غیر معمول از جا نمی پریدند. خداقسمت نکند دیدن این صحنه هارا که ادعا میشود کار موجودی دو پا بنام انسان است.بهمین دلیل اینروزها مردم به ریسمان سیاه و سفید هم شک میکنند.  اگردرقدیم برای باز کردن باب آشنائی .. با سخن در بارهء بدی یاخوبی هوا جمله را آغاز میکردند..اینک با اخبار دیده و شنیده شروع میکنند وچند نام دراینگونه مباحث بیشتر بگوش میرسد مثل"  آقای بوش واحمدی نژادو خانم کاندالیزا رایس و آقای مالکی و محمود عباس هم در ردهء بعدی قرار دارند  ". وهرزمان صحبت انفجار انتحاری پیش میآید بیش از همه نام القاعده و حماس وطا لبان و افراطیهای مذهبی مسلمان بمیان میآید و  مورد لعن و نفرت مردم قرار میگیرند. همه ء بزرگسالان احساس نا امنی میکنند , اما جوانان زیاد هم در بند اینگونه مسائل نیستند و بیشتر به مشغولیات خود سرگرمند. بحث در مورد سیاست خاص بزرگسالان است اما اگر پای صحبت جوانترها هم بنشینی متوجه میشوی که بر سیاست کاملآ آگاهی دارند ولی زیادهم از بحث و مجادلهء  سیاسی خوششان نمیآید. اکثرآ با سیاستهای جورج بوش در خاورمیانه و جنگ طلبی او مخالفند.همانطور که از گفته های محمود احمدی نژاد و ابراز نظرش در مورد هولوکاس و اسرائیل

 

                                                              4

 نفرت دارند و اورا هیتلری دیگر مینامند.

اصولآ نسل جدید ازجنگ و کشتار و خونریزی بیزار و طالب صلح است.ازسلطه جوئی نفرت دارد واز آزادی و برابری و حقوق بشر حمایت میکند. ارزش و احترام سران ادیان ارتجاعی روز بروز درمیان نسل جدید کم رنگ ترشده و رو به افول میرود.  ازقیدوبند دست وپاگیر ادیان دوری میجوید و بیشتر طالب فراگیری علوم جدید است.این تفکر تقریبآ در تمامی نسل جدیدی که در اروپا و ازآنجمله هلند رشد میکنند باهر ملیت و مذهبی صدق میکند.و این از آنجهت است که در جامعهء خویش آزادی , دموکراسی و سکولاریزم  رالمس میکنند و با آن خو میگیرند و رفتار و کردارشان تحت تآثیر رفتار و کردار جامعه است.وبهمین دلیل است  که گفته های عبدالله مرد مسلمان مراکشی را به مسخره میگیرند. عبدالله نوجوانان و بچه سالها را گرد خود جمع میکند و برایشان دستورات دینی صادر میکند واز دخترهامیخواهد که رو سری سر کنند و تاقبل ازازدواج باپسری دوستی و رفت و آمد نکنند.آنها ابتدا مانند یک مستمع مطیع بحرفهای او گوش میدهند و بعد دوست دخترهایشان را میبوسند و

صدای قهقهه شان محله را پر میکند و همه میفهمند که دوباره بچه ها عبدالله را دست انداخته اند.

      ُُتنها کسی که به حرفهای عبدالله گوش میدهد و لذت میبرد پسرنوزده سالهء مصری بنام اسماعیل است که چون تلفظ اسمش برای همبازیهایش و اروپائیها کمی مشکل است اورا آشمل یا آسمل صدایش میکنند و یک هندی کپ ( عقب افتاده ء ذهنی ) است که معنی گفتار عبدالله را نمیفهمد و الا اوهم در تمسخر عبدالله با دیگران همصدا میشد. آسمل را همه از خرد و کلان دوستش دارند و او را یکی از اعضای خانوادهء خودشان میدانند. با اینکه در محلهء دیگری زندگی میکند ,اما بیشترین همبازیهایش را بچه ها و نوجوانان محلهء خارجیها تشکیل میدهند. آسمل بسیار مهربان است هیچوقت ازکسی ناراحت نمیشود,حتی اگر کسی اورا اذیت کند این دیگرانند که بدفاع از او بر میخیزند.جوان تنومند و زورداری است و زورش راخرج کمک به دیگران میکند و هرکس هرکمکی ازاو بخواهد او نه نمیگوید که هیچ , ازاینکه مورد توجه قرارمیگیرد خوشحال هم میشود. بااینکه خانواده دارد و خواهرش کارمند دولت است اما اکثرآ شام و نهاررا درمنزل اهل محل میخورد.در ایام کریسمس و ژانویه بیشترین وقتش در محلهء خارجیها گذشته است خصوصآ اینروزها که شب ژانویه نزدیک است و بچه ها و خصوصآ نو جوانان اکثرآ درخیابان هستند و با ترکاندن ترقه و فشفشه خود را سرگرم کرده اند وآسمل را هم درجمعشان پذیرفته اند . اما علت اینکه پوریا پسر ایرانی زیاد به آسمل میرسد و مواظب اوست نه از روی مهربانی و انساندوستی بلکه بخاطرتلاشش برای آشنائی با خدیجه خواهرآسمل است .او با اینکه چند ماهی هست که درهلند زندگی میکند اما

هنوز خجالتی است و در برخورد با خانمها قلبش بتندی میطپد و رنگش قرمز میشود واگرچندکلمه هلندی هم در کلاس درس یادگرفته بکلی یادش میرود.                                                        

خصوصآ از روزی که خدیجه به زبان هلندی به او سلام کرد واو دستپاچه شد و هلندی و فارسی را باهم قاطی کرد

و جواب داد بیش از پیش اعتماد بنفس خود را از دست داد. دختره به هلندی گفت:

-    داخ (یعنی سلام ).

-    داخ از ما

     که البته منظورش ارائهء ادب و اظهار فروتنی بود ..یعنی سلام ازما.

واین جمله در فرهنگ فارسی بمعنای این است که من وظیفه دارم بشما سلام کنم.. که نوعی تعارف است.

خدیجه عصرها که با اتومبیل از سرکاربرمیگردد قبل از اینکه بخانه برود به آسمل سر میزند که اگرد وست داشت اوراباخود ببرد که البته اغلب همبازیهای آسمل ازخدیجه اجازه میگیرند که آسمل بیشتر آنجابماند. و پوریا زمان آمدن خدیجه را میداند وبهمین دلیل است که زیاد بساعتش نگاه میکند. پوریا حین دادن ترقه به آسمل و هیجان زده

منتظر آمدن خدیجه است. اصولآ زمانی محبت پوریا نسبت به آسمل بیشتر میشود که لحظات چندانی به آمدن خدیجه نمانده.امروز برایش یک روز استثنائی است. چون دیشب تاپاسی ازشب داشت از توی کتاب لغت کلمه پیدامیکرد تا جملهء خوبی برای برخورد با خدیجه آماده کند که امروز هرطور شده چند کلامی با اوحرف بزند.بیچاره تاصبح چشمش بکتاب بود و راه میرفت و جمله حفظ میکرد غافل از آنکه جواب جمله راهم حفظ کند که بار دیگر پرت و پلا جواب ندهد.هیجان زیادی دارد بطوریکه صدای قلبش بگوش خودش میرسد و احساس میکند صدای طبلی است که یکنواخت بر او میکوبند.ناگهان پس از انتظاری طولانی اتومبیل خدیجه رامی بیند که از دور بمحل نزدیک میشود او هم تند تند به آسمل ترقه و فشفشه میدهد وهی زیر چشمی مواظب اتومبیل استُُ.اتومبیل بمحل وآسمل نزدیک شده و خد یجه که بدش نمیآید پستی و بلندیهای هیکلش را که خیلی هم چشمگیر است برخ جوانها خصوصآ پوریاکه برو روئی هم دارد بکشاند باتبسمی ضمن اینکه در راه رفتنش سعی دارد

 

                                                                        5

 لنبرهایش بطرز قشنگی جلب توجه کند بطرف آسمل و پوریامیرود و وانمود میکند که به پوریا توجهی ندارد .پوریا خودرابرای ادای سلام و احوالپرسی آماده میکند و هنوز اولین کلمه را کاملآ ادا نکرده , ناندا پشت سر اوست و از روی شوخی انگشت بکون پوریا میکند و پوریا بی اراده ازجاپریده و دستش را روی باسنش قرار میدهد و با خندهء شیطنت آمیز نانداروبرو میشود که حین گذشتن از کنار اوبوسه ای کوتاه هم بر لپ پوریامیزد:

-    شب بیا پیشم . میخوام دامادت کنم خوشگله.

بیچاره پوریا شوکه شده وزبانش بند میآید وازخجالت خیس عرق میشود.خدیجه گمان میکند ناندا با امیر همخوابگی دارد .حالت چهره اش عوض میشود و از آسمل سوآل میکند :

-    میای خونه یا اینجا میمونی؟

-    نه میخوام آتیشبازی کنم. بعدآ باپوریا میام. اون منو میرسونه .

-    پوریا امشب مهمونه...یاخودت تنهابیا یامن میام دنبالت.

-    باشه.خودم میام.

خدیجه سوار اتو مبیلش شده و دور میشود درحا لیکه پوریا سخت ناراحت و خجل است .دیگران که  شوخی ناندا برایشان عادی است همچنان مشغول کار خویشند ,اما پوریا سخت سرشکسته و ناراحت بنظر میرسد. خصوصآ که این عمل در مقابل خدیجه صورت گرفت.احساس میکرد که مورد تمسخر قرار گرفته.شاید اگر بااین نوع شوخیها آشنا بود ویا لااقل معنی گفته های ناندارامیدانست تااینحد ناراحت نمیشد که هیچ شاید بدش هم نمی آمد که مورد توجهء زنی زیباو خوش اندام و سکسی مثل ناندا قرار گرفته باشد. در نقاط نرمال شهر کسی صدای موزیکش را آنچنان بالا نمیبرد که موجب صلب آسایش دیگران شود زیرا اینکار کلآ غیر قانونی هم هست .ولی در محلهء خارجیها این قانون رعایت نمیشود زیرا کسی هم از این بابت شاکی نیست. فقط گاه تنوع موزیکها انسان را دچار کلافگی میکند چون معلوم نیست چه موزیکی و مربوط بکدام قوم و ملتی است که بگوش میرسد..شاید یکی از دلایل طبقه بندی مهاجرین هم همین است که در محله های هلندی نشین و اعیان نشین صدائی بلند از هیچکس شنیده نمیشود واگرهم کسی باصدای بلند صحبت کند یاموسیقی گوش کند آنچنان نگاهش میکنند که گوئی یاجذام دارد

یااینکه  ادز واگیر دار . و اصولآ آن حوالی محیطی زیاد جاندار و زنده بنظر نمیرسد که البته شاید به چشم مهاجرین اینطور جلوه کند. یکی از تفاوتهای  اماکن شلوغ و فقیر نشین با اماکن اعیانی نشین در این است که در محله های فقیر نشین زندگی بیشتر احساس میشود زیرا همه درتکاپویند و خارج از هرگونه اختلاف طبقاتی و فیس و افاده بایکدیگرودر کنارهم مانند یک خانواده زندگی میکنند .  

                           

شور و حال عجیبی در میان مردم حکمفرمااست. خانوادهها مشغول نظافت و تزئین اطاقها هستند تادرایام ژانویه

از میهمانان خود پذیرائی کنند.وکیسه های مملو از آشغال که بعضیهایش هم درون جعبه های اجناس بطور شلخته واری ریخته شده در ایوان طویل مجموعه , جلوی درب خانه هارویهم انباشته شده که قصد دارند آنهارادر فرصتی

مناسب بطبقهء همکف برده ودر بشکه های زباله بریزند تاروز موعود شهرداری بیاید وبشکه ها را با کامیونهای مخصوص زباله اقد جمع آوری کند.اما بعضیهاکه به بهداشت بیشتراهمیت میدهند شبانه آشغالهایشان را به بشکهء زباله منتقل میکنند. اما در خانه های مجرد نشین اوضاع بنحو دیگری است.نه تنهابفکر جمع و جور ونظافت منزل نیستند , بکله هرچه میخورند و مینوشند ظروفش را به اینوروآنوراطاق پرت کرده واگرمثلآ مشغول دیدن تلویزیون یادیدن فیلمهای سرگرم کننده و احتمالآ پورنو هستند بکارشان ادامه میدهند مثل ناندا که هنگام عشقبازی هم ضمن جیغ و دادی که جزو عادت عشقبازی اوست اگرهوس خوراکی هم کرده باشد بخوردن ادامه میدهد و آشغالش را روی تخت یاموکت می اندازد و بکارش ادامه میدهد. ناندا یک زن جوان ایتالیائی الاصل است که سالهاپیش برای تحصیل به هلند آمده .همینجا عاشق و سپس ماندگار میشود. او عاشق سکس است و از اینکار لذت میبرد ونمیتواند فقط با یک مرد باشد . علت جداشدنش از دوست پسرهلند یش هوسباز بودن ناندا بوده.یعنی تاکنون هیچ دوست پسرش بیش از چهار ماه با او دوام نیاورده. میگویند اینهم نوعی بیماری است که گاه در بعضی آدمها دیده میشود. اما معلوم نیست آفتاب ازکدام طرف طلوع کرده که امشب کمی بخود زحمت داده و مشغول فقط جمع و جور ریخت و پاشهای منزل است . دراین میان که همهء سکنهء ساختمان بنوعی شاد و سرحا لند  فقط پوریا است که زانوی غم بغل گرفته و بشقاب غذایش تقریبآ دست نخورده روی میز کوچک نهارخوریش انتظاراو رامیکشد.فکر و خیال این سرخوردگی آزارش میدهد و از اینکه نتوانسته عکس العملی در برابر شوخی ناندا از خود نشان دهد وغرورش

 

                                                            

                                                                        6

خدشه دار شده سخت عصبانی و در فکر است.

اماطولی نمیکشد که رگ غیرتش می جنبد و تصمیم میگیرد برود وتا آنجاکه میتواند بافحش و کتک کاری حق ناندارا کف دستش بگذارد. پس اول باید چند تا فحش ریز و درشت یادبگیرد .بهمین دلیل سراغ دیکشنری فارسی هلندی میرود تا تلفظ لغتهائی مثل: خوارکسته..مادر جنده..وجنده دوزاری وامثال اینهارا از کتاب لغت استخراج کند و برای سهولت در کار,هر لغتی را که قصد جستجویش را دارد همزمان چندین بار باخود تکرارمیکند اماپیداکردن ردیف الفبا بسیار کار او را مشکل میکند و این باربافریاد ,هر فحشی را که مد نظردارد بر سر کتاب خالی میکند :

-  اه ..این کوسکش هم که پیدا نمیشه..خواهرتونو گائیدم با این دیکشنری نوشتنتون..مادرقحبه..خب فحشهارو جدابنویس دیگه ....حالا من چه جوری برم بگم جندهء پتیاره این چه گهی بود که خوردی و جلوی خدیجه منو ضایع کردی ؟   ها؟ آخه برم بگم چی؟

وسپس باخشم کتاب را بطرفی پرت میکند که به آینه دیواری اصابت کرده و آینه میشکند و خردههایش در روی میز و ظرف غذاو موکت میریزد که این حادثه خشم اورابیشتر کرده و با لگد زیر ظرف غذامیزند و اینبار ظرف غذا مانند توپ فوتبال کمانه میکند وبا اصابت به شیشهء تلویزیون وایجاد صدای مهیبی شیشهء تلویزیون میترکد وبا آخرین قوا بر سر تلویزیون جیغ میکشد چندانکه همسایه ها باشنیدن صدای فریاد پوریا..نگران سراز پنجرهها در آورده میپرسند :

-    صدای کی بود؟

-    انگار یه چیزی ترکید.

اما چون پوریا تصمیم میگیرد سراغ ناندا برود و باهرزبانی شده به او فحش و بدوبیراه بگوید وکتکش بزند دیگر کسی جز صدای محکم بهم کوبیدن در را نمیشنود.پوریا که سخت عصبانی است و زیرلب انواع فحشهای بد و خوب را جهت آمادگی باخود مرور میکند به منزل ناندا میرسد و زنگ ممتدی میزند وبرای رهائی از خجالت نگاهش بزمین است و درب هم که بازمیشود اوهنوز بزبان ایرانی فحش میدهد و ناگهان چشمش  بپای زیباو سکسی ناندا میافتد و زبانش بند میآید و هرچه نگاهش آرام و بااحتیاط ببالا میرود اثری از لباس دیده نمیشود فقط به

میانهء بدن که میرسد شورت باریکی میبیند وآب دهانش را فروبرده سر بلند میکند و ناندارالخت می بیند.دهانش بازمیماندو قدرت تکلم را از دست میدهد.نانداکه متوجهء حیرت او میشود دست انداخته یقهء اوراگرفته و سریع بداخل آپارتمان میکشد و در را می بندد . همسایه ها که هنوز پس ازآنهمه جیغ و سروصدا در انتظارنتیجه و عاقبت کار هستند و دارند ازهمدیگر جویای حقیقت ماجرا میشوند ناگهان صدای جیغهای ناشی از عشقبازی ناندا رامیشنوند و لبهایشان به خنده و متلک باز میشود وهر کسی رو به منزل ناندا کرده و متلکی را فریاد میزند که باعث خنده و نشاط دیگران میشود.:

-    دوباره زلزله شروع شد.

-    هی ناندا تو اونو میگائی یا اون ترو؟

-    ناندا کاندوم کم نیاری.

-    ناندا کمک نمیخوای؟

ودر این میان مرد سیاهپوست جونکی که دمر روی تخت کهنه و درب و داغونش بخواب رفته از صدای لرزش لوستر کهنه و نیمه شکسته اش که دراثرلرزیدن سقف چوبی اش تکان میخورد و موجب وحشت بوزینه اش شده بزحمت ازجابلند میشود وبوزینه را که بیقرار به اینطرف و آنطرف میپرد دلداری میدهد و بااعتراض طبق معمول فحش میدهد و سر ازپنجره بطرف بالا بلند میکند وداد میزند:

-    سقف اومد پائین الان میام هر دوتونو میکنم ها...

این اعتراض جونکی موجب خندهء بیشتر همسایه ها شده و مرد سیاهپوستی که  بااو شوخی هم دارد از ساختمان روبرو داد میزند :

-    مال خودت بلند نمیشه به مردم حسودیت میشه .؟

ومرد جونکی در جواب داد میزند که :

-    اگه خیلی مطمئنی بیا امتحان کن

-    همه میدونن که تو رو تخمات میشاشی

وچون صدای قهقههء همسایه ها بیش از پیش بالا میرود مردجونکی داد میزند:

 

 

                                                                7

-    فاک یو..

دررا میبنددو به گفتگو ادامه نمیدهد. اما در اطاق خواب ناندا التهابی ازیک عشقبازی داغ بین پوریاو ناندا براه افتاده که پوریا بااینکه سخت به عشقبازی پرداخته ولی از ترس آبروریزی مدام بزبان فارسی و آهسته التماس میکند که ناندا اینقدر جیغ نزند.

-    تروبخدا اینقدر جیغ نزن الان همه متوجه میشن که من اینجام..

اماناندا نه مقصود پوریارا میفهمد ونه به هیچ اعتراضی توجه میکند.

در طی این ماجرا مردان ترک و عرب نیز سر از پنجرهها بیرون آورده ودراین نمایش شرکت کرده اند که بااعتراض شدید زنهایشان مواجه میشوند وزنها مردانشان رابدرون کشیده و پنجره را می بندند ضمن اینکه چندتافحش و بد وبیراه هم نثار ناندا میکنند.

-    بیابروتوخجالت بکش مرد..

-    منکه کاری نمیکنم..دارم میخندم..

-    خیلی بیجامیکنی به اراجیف یه عده نانجیب گوش میدی. مگه نمیفهمی چه چرند یاتی دارن حوالهء همدیگه

      میکنن ؟                                      

-    بابا مگه این اتفاق دفعه اوله که داره میفته ؟ این بساط هرشب هست و واسه همه شده یه جور تفریح.

-    این زنیکهء نانجیب هم شده سرطان این محله ....همهء زن و شوهرهارو باهم دعوا انداخته.

-    آخه واسه اینه که  شما زنهاهمه تون بیخودی حساسیت نشون میدین..

-    مثل اینکه بدت نمیاد آزادت بذارم و یه سری هم تو بهش بزنی..آره؟

                                                                          

-    برشیطون لعنت....آدم بمردش بهتون نمیزنه خانوم..؟ اونهم مرد نجیبی مثل من ؟

-   خبه خبه ..جانماز آب نکش ..جنس شما مردهارو فقط خدامیشناسه . همه تون آب نمی بینید و الا شناگرهای ماهری هستین. خودتون هم میدونید  چه آب زیر کاههائی هستین..تو یکی رو.. اگه  روبهت بدم  حرمسرا باز                 میکنی...خیال میکنی نمیشناسمت؟

 

بهر حال در آخر مردها کوتاه میآیندو نزاعی که ممکن است به زد و خوردو طلاق بکشد فروکش میکند.قوانین اروپا بر خلاف خاور میانه در حمایت از خانمها بناشده وازاین بابت مردان خاور میانه ای در دل بسیارناراحتند اما برو نمیآورند.یعنی جرآتش راهم ندارند.البته زنهای خاور میانه ای هم اغلب از این حمایت قانون سوء استفاده نموده و بمردانشان زور میگویند..چون بقول خودشان در کشورهایشان که قوانین مدافع مردان است بسیاراز حق و حقوقشان را مردانشان ضایع کرده اند واینجا بهترین مکان برای انتقام کشی است. و چون اکثر مردان شرقی عادت به شنیدن زور ندارند تن به جدائی میدهند واز این بابت بیشترین آمار طلاق در خانوادههای خاور میانه ای

خصوصآ ایرانیها وترکهاوعربها است. بعضی از این مردان هم طی تجربه آموخته اند که تحت تسلط خانمهایشان

باشند تا زندگیشان از هم نپاشد.ناگفته نماند که خانمهای مطلقه نیز به امید حمایت قانون و ازدواج مجدد بامردی که خصو صیات دلخواهشان راداشته باشد به نبرد با همسرانشان برمیخیزند ولی طبق آمار اکثرشان موفق به ازدواج مجدد نمیشوند وکاخ رویایشان پس از مدتی ویران میشود و تصمیم به مراجعت به شوهران قبلی خود میگیرند اما مردانشان زیر بار نمیروند و تنهائی را بر ازدواج مجدد باهمسران قبلیشان ترجیح میدهندُ . اصولآ ذات انسان چنین است که تا چیزی را دارد ارزشش را درک نمیکند وزمانی که آنرا از دست میدهد بر ارزش آن آگاه میشود که دیگر خیلی دیر است.همانطور که قبلآ تو ضیح دادم..در یکی از خانه ها سه مرد پاکستانی و یک مرد افغانی زندگی میکنند که بکار خلاف مشغولند اما ظاهرشان نشان میدهد که انسانهای شریف و مظلومی هستند .این خانه در اصل متعلق به یکی از آنان بنام مسعود است و بقیه در مواقعی که قرار است خلافی انجام دهند به آنجامی آیند. کارشان خرید و فروش تریاک توسط دوست افغانیشان بنام احمد است که از طریق واسطه های افغانی تریاک میخرد و بادوستانش شریک است و هرکدام مسئولیتی رابرعهده دارند.اینک در منزل مشغول توزین وبسته بندی تریاکها برای تحویل به مشتری هستند که قرار است در شب ژانویه از سرگرمی مردم استفاده کرده و در ساعت دوازده نیمه شب یعنی درست زمان آغازسال جدید که همه جاشور وهیجان وسروصداست جنسهاراتحویل خریدار بدهند و پول را دریافت کنند.

 

 

                                                             8

روزبعدهمهءساکنین مجتمع که اغلب هنوز کارهایشان به اتمام نرسیده واحیانآهنوز لوازم  آتشبازی نخریده ا ند با  صدای مهیب برخورد تیر آهنها بیکد یگر و راه افتادن ماشینهای بتون کوبی از خواب بیدارمیشوند و بتکاپو می افتند پدر مادرها که کمتر خوابیده اند زیرلب به کارکنان ساختمانسازی که از کلهء صبح باصداهای بلند و یکنواخت موجب بهم ریختن آرامش آنها شده اندچند فقره فحش ریز و درشت نثار میکنند.شوق جوانهاوکوچکترهابیشتراز والدینشان  است . خصوصآ بچه های سینا که امسال نخستین سال است که اجازه دارند آتشبازی کنند. در اصل ایرانیان مقیم اروپا درسال دو بارسال نو راجشن میگیرند..یکی ژانویه همراه با شهروندان کشور میزبان ویکبارهم اول بهار یعنی بیست و یکم ماه مارس که جشن نوروز وآغاز سال جدید خورشیدی است.بچه ها جهت اطمینان بیشترازجانب پدر برای خرید لوازم آتسبازی باذوق وشوق از پدر سوآل میکنند که :

      -بابا امروز میری وسایل آتشبازی بگیری مگه نه؟

       -من سر قولم هستم..میرم..منتها اول باید صبحونه بخوریم..کارهامونوبکنیم..سرفرصت میرم میگیرم.

      - تااونموقع تموم میشه بابا...

       -نترس تموم نمیشه..از زیرزمین هم شده باشه براتون گیرمیارم

مادر- فقط باید  بمن و باباتون قول بدین بدین کارخطرناکی نکنین.

       -دیگه بزرگ شدن واجازهء آتسبازی دارن... البته  قول میدن فقط در حضورمااینکارو بکنن.

-       قول میدیم بابا..قول مردونه .

از زیباترین وهیجان انگیزترین وشادترین شبها درهلند شب ژانویه است .آنقدرمواد منفجره و پرسروصدادراین

شب مصرف میشود که گاهی انسان فکر میکند این ملت سرتاسر سال پول پس انداز میکنند تا همه اش را درایام ژانویه وسایل آتشبازی بخرند وآنشب آسمان شهر راستاره باران کنند. سنتها درهرفرهنگی انواع خوب و بد دارد.نگهداشتن سنتهای خوب جامعه ضرورتآ برعهدهء مردم آن جامعه است وجامعهء هلندی به اینگونه وظایف بنحواحسن عمل میکند که شاخص ترین این وظایف درایام کریسمس و ژانویه است. درهلندمانند بسیاری از کشورهابرای حمل زباله های شهرروزها و ساعتهای مشخصی رابرای هرمحله اختصاص میدهند.گاهی هم اشکال دراین مسئله چنین بروز میکند که  روز مقرربا تعطیلی اداره جات همزمان میشود .

            مثل معضلی که در این ایام برای محلهء مورد نظر رخ داده و محل قراردادن کیسه های زباله دراثر کثرت زباله ها به زباله دانی تبدیل شده و بوی تعفن حاصله از آن از چند متری بشکه ها مشام را می آزارد.  زمزمه های اعتراض کم وبیش از بزرگسالان شنیده میشود و به فرزندانشان که اطراف بشکه های زباله ببازی مشغولند توصیه میکنند که از بشکه های زباله فاصله بگیرند . دراین میان  آمدن ناندا باکیسه زباله و مینی ژوب کوتاه و سر و سینهء باز ازجلو و عبداله  مرد مسلمان متعصب بادوکیسهء بزرگ زباله از پشت سرناندا بسمت بشکه ها ی زباله  از حوادث جالب و دلخواه عبد اله است زیرا عبداله ضمن اینکه دراذهان عموم خودرامومن و چشم پاک جازده... بسیارحیض وچشم چران است..خصوصآدرمورد ناندا که هروقت در محوطهء بیرونی مجموعه ناندا رادرحالتهایی سکسی میبیند چون در طبقهء اول مینشیند فوری پردههای پنجره را میکشد تاازدید مردم محفوظ باشد و بعد گوشهء پرده را بااحتیاط پس میزند وسکس نانداراتماشامیکند و کم کم صدای نفسهایش تندتر و تند تر میشود و دستش مانند حرکت مار بدرون شلوارش میخزد.امروز نیز بااینکه اوایل زمستان است هوا هم سرمای کمی دارد ولی نانداگویی برای مبارزه با سرما بخاری نامرئی زیردامن کوتاهش پنهان کرده است وباپاهای برهنه به صحنهء مبارزه آمده که این امر موجبات رضایت صد در صد" عبداله "رافراهم آورده وچشم از پاهای خوشتراش و مرد پسند ناندا برنمیدارد و اوج خوشبختی عبداله زمانی است که ناندا خم میشود تا کیسه های زباله را روی زمین بگذارد .روی زمین از اینجهت که یشکه هابیش از ظرفیتشان از زباله پر شده است . باخم شدن ناندا و پیداشدن شورتش که بسیار کوچک است اوج خوشبختی عبداله است وگوئی هدیه ای است گرانقدرکه سینترکلاس شب کریسمس برایش پای درخت کریسمس  گذاشته بطوریکه بی اراده چشم ازاین هدیهء سال نو برنمیدارد تاجائی که ناندابرمیگردد که برود رو در روی عبداله قرار میگیرد که هنوز به پاهای او خیره مانده.و وقی می بیند عبد اله هنوز بخود نیامده ناگهان دامن خودرابالا میزند و عبداله شوکه شده چشمان دریدهء خودرا به ناندامیدوزد.

ناندا باهمان لوندی همیشگی صورتش راجلوتر برده و باشیطنت خاص خود به زبان ایتالیا ئی  میگوید:

-    ریشتو گائیدم...

خوشبختانه عبداله معنی حرف ناندا رانمیفهمد و الا احتمال جنجال ودرگیری پیش میامد.البته چون ناندا باتبسم و شیطنت این حرف را گفت عبداله هم فکر کرد اورا به عمر شریف تشبیه کرده و ستوده است ..چون بعداز رفتن

                                                                 

                                                            9

نانداهمانطورکه  بهتزده به ناندا مینگرد کم کم نیشش بازمیشود از این پیشامد تبسم غرور آمیزی برلبش مینشیند و

 زیرلب بعربی میگوید :

-     بالاخره بزانودرآمدو اقرار کرد ازمن خوشش میاد. بیچاره حق هم داره.

عبداله کت و شلوار نمیپوشد وبا لباس سنتی خویش درجامعه ظاهر میشود .حتی در روزهای سرد کاپشنش رااز روی پیراهن سفید وبلندش میپوشد تاسنت کشور خودراحفظ کند که البته این عمل از نظر قانون دموکراتیک اروپا بلامانع است وهرکس باهرلباس دلخواهش میتواند در جامعه ظاهر شود وهیچکس هم حق اعتراض ندارد. چیزی که عجیب است این است که مسلمانان افراطی اکثرآ  در سنین نو جوانی  تشکیل خانواده میدهند تا سنت پیامبراسلام

را رعایت کنند...اما عبداله بااینکه حدود سی سال دارد هنوز مجرد است.علت اینکه ساکنین محل از او نفرت دارند بدلیل حمایتش ازتروریست درمقابله با استکبار جهانی است که اکثرآ مشکوک به عضویت در القاعده از او یاد میکنند. بااینکه یکبار هم شخص ناشناسی اورابه پلیس لو میدهد و دوروز هم تحت بازجوئی قرار میگیرد چون مدرکی علیه او نمی یابند آزادش میکنند. جوانان هم از جانب خانوادههایشان برای ارتباط و دوستی تنگاتنگ باعبداله منع شده اند زیرا معتقدند احتمال میرود از طریق عبداله جذب گروه تروریستی القاعده شوند.با اینکه هروقت ناندا حین عشقبازی جیغ و داد راه میاندازد همسایه ها پنجرههایشان رابازمیکنند وبنوعی تفریح میکنند اما هروقت عبداله از روی تظاهر باصدای بلند قرآن میخواند پنجرهها یکی یکی بسته میشوند.این بدلیل تنفراز تلاوت قرآن نیست.احتمالآ از نفرتی است که از شخصیت عبداله دارند وطبق وجود دموکراسی درجامعه ناچار باید تحملشَ کنند.

 امروز که شب ژانویه است به آسمل بیش از دیگران خوش میگذرد چون همبازیهایش بیش از همیشه اند .اوازدل وجان خرده فرمایشات ریز و درشت مردم راانجام میدهد واز این بابت خیلی هم خرسنداست. وفور آشغالها مشکلی آفریده که چند تن از خانمها درحوالی بشکه نقشه ای برای دور کردن آشغالها میکشند. به اینصورت که نوبت حمل آشغالهای محلهء هلندیهاامروزاست و نوبت این محله بعداز ژانویه . تصمیم میگیرند آشغالهاراتاقبل از ظهر به محلهء هلندیها که از اینجا خیلی هم دور نیست ببرند امااینکار غیر قانونی است وعلاوه برآن مورد اعتراض ساکنین محل قرار میگیرد و بدلیل برخوردهای قبلی که بین ساکنین این محل بامحلهء هلندیها بر سر نزاع فرزندانشان پیش آمده  با احتمال بازشدن پای پلیس به ماجرا وجریمه و دردسرهای بعدیش از اینکار منصرف میشوند.اما یکی از خانمها پیشنهاد میکند اگر حمل آشغال توسط آسمل انجام شود بدلیلی که اهالی محلهء هلندیهااورا دوست دارند ممکن است به او ایرادی نگیرند واگر حمل بشکهء اول بی درد سرانجام شد بشکه های بعدی راهم باکمک بچه های خودشان توسط آسمل به آنجاحمل میکنند زیرا بشکه هامتعفن شده وغیر بهداشتی است. این بشکه ها درچهار گوشه اش چرخ دارد تا به سادگی جابجا شود فقط چون بارزیادی دارد کمی کند حمل خواهدشد.اما چون آسمل از نظر جسمی قویتراز سایر بچه هاست  فشارزیادی بر او وارد نمیشود.بیچاره آسمل باشنیدن پیشنهاد خانمها

ازاینکه موردتوجه قرارگرفته و کاری به او محول شده خوشحال هم میشود.به او سفارش میکنند که به هیچکس از ماجراحرفی نزند زیرا نباید کسی بفهمد که این بشکه را قراراست درمحلهء هلندیها بگذارد .اوهم قبول میکند. بااینکه اکثر ساکنین محله بیدار شده و بتکاپو و جنب و جوش افتاده اند اما مرد جونکی هنوز در خوابی عمیق است.بوزینه اش از گرسنگی دنبال خوراکی میگردد و چیزی نمی یابد .ناچار سراغ جونکی میرود تااورابیدارکند. تکانش میدهدجونکی درخواب عمیق است وگاه بادست اوراپس میزند با آنکه بوزینه سروصدامیکند اما خواب جونکی عمیقتر از آن است که بیدار شود.بناچار بوزینه کونش را جلوی بینی جونکی میگیرد و بوی بدی از خود به بینی جونکی روانه میکند.چند ثانیه بعد جونکی که بشدت از بوی چوس بوزینه مشمئز و کلافه شده باخشم از جابلند شده و بادیدن بوزینه فحشهای رکیکی نثار بوزینه نموده ودنبالش میکند تااوراگرفته و کتک مفصلی به او بزند .:

-    اکه دستم بهت برسه کونتو پاره میکنم ...حرومزاده کجا در میری  ؟ وایسا میگم.

اما بوزینه هم جیغ و دادراه انداخته  از دست او فرار کرده و بالای کمد چوبی رنگ و رو رفته میپرد. احتمالآ بزبان بوزینه ای فحشهای ناموسی نثار جونکی میکند و درهر فرصتی انگشتش را بعلامت فاک یو بالا میبرد و

دندانهای زرد زنگزده اش را بعلامت دهن کجی به جونکی نشان میدهد که مو جب خشم بیشتر جونکی میشود و هر چه دستش میرسد بطرف بوزینهء بیچاره پرت میکند که اوهم باچالاکی جاخالی میدهد ومتقابلآ هرچه دم دستش میرسد بطرف جونکی پرتاب میکند ولی به جونکی اصابت نمیکند.درگیری بین جونکی و بوزینه هر لحظه شدید

 

 

                                                               10

ترشده و کم کم نظر همسایه ها جلب میشود که خود آغازی کمدی وشاد رابرای ادامهء روزدر بر دارد.

 بوزینه که جلوی پنجره میرسد جونکی ساعت شماته ای رابرداشته بطرف بوزینه پرتاب میکند  بوزینه جاخالی داده وساعت شیشهء پنجرهء رو به خیابان رامیشکند وتصادفآ حین سقوط بطرف زمین در بشکهء زباله ای می افتد

که توسط آسمل بطرف محلهء هلندیها حمل میگردد. آسمل متوجهء افتادن ساعت درون بشکه نشده وبراه خود دامه میدهد.اهالی مجتمع باشنیدن سرو صدا میفهمند که باز هم بین جونکی و بوزینه شکرآب شده و بجان یکدیگر افتاده اند.از گوشه و کنار جونکی را مخاطب قرار میدهند وبدفاع از بوزینه دادمیزنند:

-     هی رونی ولش کن اون بجه رو...الان میکشیش.

-      یه دقه بیارش پائین بگردونش.

-      اون حوصلش سر رفته

-      بس کن رونی ..اول صبحی خلقتو تنگ نکن.

سرانجام هم جونکی وهم بوزینه خسته شده به نفس نفس می افتند و آرام میشوند و کمی از عصبانیت جونکی کم شده دلش بحال بوزینه که بتندی نفس میزند میسوزد .

-      آخه بچه چرامنو اینجوری بیدار میکنی که هم بدن منو بلرزونی...هم تن خودتو؟

بوزینه که انگار حرف صاحب خود را میفهمد ..دست بشکمش مالیده و صدائی از خودش درمیاورد که جونکی متوجهء گرسنه بودن او میشود و افسوسش چندبرابر میگردد:

      - الهی بابا(اشاره بخودش) واست بمیره که تو گشنه بودی و من مادر جنده حواسم نبود..الهی دستم بشکنه. بدو

 بیا بغل بابا یه بوس بده بابا , تا الساعه صبحونتو بیارم...قربونت برم.

و بوزینه به آرامی وحالتی معصومانه ببغل جونکی میرود و جونکی را میبوسد واو نیز بوزینه را میبوسد:

     -  خسته شدی ؟.بریم سریخچال هرچی دلت میخواد موز بردار.

از طرفی آسمل نیز از حمل بشکه خسته شده بشکه را رهاکرده و روی بلوکی سیمانی کنار بشکه مینشیند. صدای تیک تیک ساعت از درون بشکه بزحمت شنیده میشود. دراینموقع یکی از همبازیهای آسمل بادوچرخه به او نزدیک میشود وبادیدن آسمل کنارش توقف میکند.

-      آسمل چرااینجانشستی؟-

-      یه  ذره خسته شدم ..

-      پاشو بریم محلهء ما .... یه عالمه ترقه خریدم..بریم بترکونیم.

-      نه من الان نمیتونم بیام..باید ایین بشکه رو ببرم محلهء هلندیها..

-      واسه چی ؟

-      نمیدونم ..اماکسی نباید بفهمه ها....تو که نفهمیدی..مگه نه ؟

دوست آسمل متوجهء تیک تیک ساعت  میشود.

-      ساعت داری؟

-      نه...میخوای بدونی ساعت چنده؟

-      نه ..پس این صدا از کجا میاد؟

-      کدوم صداازکجا میاد؟

-      هیس...یه دقه حرف نزن......انگار صدااز تو بشکه ست.

آسمل متوجهء منظور دوستش نیست میگوید:

-      چی از تو بشکه هست؟

-      صدای تیک تیک.

-      ها..

-      صدای تیک تیک چیه؟                                                                         

       -صدا ؟ کدوم صدا؟

       -از تو بشکه ست....نکنه بمبه....؟

آسمل که منظور دوستش رانمیفهمد و اصولآ نمیداند بمب چه هست,گمان میکند نوعی بازی است

با خوشحالی حرف دوستش را تآیید میکند وآهسته به دوستش میگوید :

-             آره بمبه..باید ببرم بذارم تو محله هلندیها...اما نباید کسی بفهمه... بکسی نگی ها....

 

                                                                11

آسمل باتکیه  بربمب..موضوع مخفی بودن حمل آنرابه محلهء هلندیها چون آهسته بدوستش میگوید آثار ترس  در

چهرهء دوستش پیداشده بردوچرخه می نشیند وبسرعت فرار میکند وضمن فرار دادمیزند ومردم راخبر میکند:

-     آی بمب.. فرار کنید...یه بشکه بمب اینجاست الان منفجر میشه..

آسمل که گمان میکند بازی جدیدی آغاز شده به تقلیداز دوستش اما نه وحشتزده بلکه باذوق و شوق بهر طرف میدود و فریاد میزند :

-      آی بمب فرار کنید ...بمب اینجاست..الان منفجر میشه....فرار کنید.

دراثر فریاد دوست آسمل و خود آسمل کم کم مردم متوجه شده و یکی یکی از خود واز یکدیگر سوآل میکنند:

-       بمب..؟

کم کم دیگران نیز برای آگاهی مردم دیگر حین فرار داد میزنند :

-       آی بمب....آی بمب...فرار کنید...الان منفجر میشه ...فرار کنید.

 مردم سراسیمه از خانه هایشان بیرون میزنند و وحشتزده دنبال عزیزانشان میگردند و آنهارا صدا میزنند.ناگهان ولوله ای در محله های مختلف براه می افتد و هرکس برای نجات جان خود و فرزند و یا حیوان خانگیش هراسان و سرگردان بدنبال پناهگاهی میگردد. اما چیز عجیب تر اینست که بجای یک بشکه بمب اینک خبراز دو بشکه بمب قوی درحال انفجار در اطراف محلهء هلندیها بگوش میرسد.بزودی خبر دهن بدهن از محله بشهر گسترش پیدا میکند و تلفنها برای پخش خبر بکار می افتد. هرکس برای باعظمت جلوه دادن حادثه مقدار بمب و قدرت انفجاری آنرا بیش از پیش به اطلاع نفر بعدی میرساند. همه ازهم سوآل میکنند:

-      چرادر هلند؟

سکنهء مجتمع باشنیدن خبر بمبگذاری درحوالی محل ..هراسان و وحشتزده خبر را فریاد میزنند و همه را تشویق بفرار میکنند.همه بالباس وبی لباس هرچه دم دست دارند برمیدارند واز خانه بیرون میزنند.عقاید ونظرهای گوناگونی در میان مردم وحشتزده شنیده میشود:

-      دارند تو هلندهمیازده سپتامبر راه میندازند..پس این آقای بوش داره چه غلطی میکنه؟ چراهمه شونو نمیکشه؟

-      اهای ازخانه هاتون بزنین بیرون....تو این محل یه بمب عظیم گذاشتن...الانه منفجر میشه فرار کنین.

-      یاعیسی مسیح بمبگذاری به اینجاهم کشید.

در این میان بچه هاکه تمام عشق و شورشان برباد رفته ناراحت ترند خصوصآ بچه های ایرانی که برای اولین بار اجازهء آتشبازی از والدینشان گرفته بودند و تمام شب راتاصبح به عشق آتشبازی بیدارمانده و مژه برهم نزده اند .

-      چراهمین امشبی که قراربود آتشبازی کنیم؟

-      کار این القاعدهء حرومزاده ست ..اینهارحم و انصاف ندارن میخوان همه مونوشب سال نو نابود کنن.

-      این محلهء هلندیها بیشترشون یهودی اند... بمبو بخاطر اونا  کارگذاشتن ..

-      کارجمهوری اسلامیه..درست میگه..اونها باجشن ورقص و آوازمخالفند واسه همین هم امشبو انتخاب کردن.      

-      رئیس جمهورشون کمر بنابودی یهودیهابسته ...گفته باید اسرائیلیها از رونقشهء کرهء زمین برن بیرون.

-      خب پس چرانمیرن؟

-      اگه اونا قرار بوده  اسرائیلو نابود کنن ...پس چرا اومدن هلند؟ راهو عوضی اومدن.

-      این مزخرفات چیه دارین میگین ؟ دنیا پراز تروریسته..کی میدونه کارکدومشونه؟

-      یعنی بمبو کی کار گذاشته؟

-      جای اینحرفهاجونتونو نجات بدین.

از بزرگ تاکوچک هرکس هرچه را بیشتر دوست دارد برداشته و از منزل بیرون میزند..بچه هابیشتر نگران جان حیوانات خانگی خویشند. همه صبح تاشب اخبار و تصاویر جنایات بیرحمانهء بمبگذاران را در سطح جهان و

خصوصآ در یازده سپتامبر دیده اند.عجیب است که  مرد جونکی دوباره بخواب رفته و مردان خلافکار افغانی

وپاکستانی که تاسپیده دم مشغول بسته بندی تریاکها بودند آسوده خاطر خوابیده اند.پوریانیز از سر و صدای مردم

از خانه بیرون میزند وچون زبان نمیداند متوحهء ماجرانیست و فقط می بیند که مردم حین فرارچیزهائی میگویند.احساس میکند اتفاق ناگواری یارخ داده ویادرشرف وقوع است اما نمیداند چه. همسایه هاکه حین فرار می بینند او حیران و بیحرکت است به او میگویند فرار کن..متوجه نمیشود ..میگویند بمب...و او تازه میفهمد مسئله بر

سر بمب است..میترسد و همراه دیگران فرار میکند.به زن و بچهء سینا میرسد وحین کمک به بچه ها میگوید:

-       کار جمهوری اسلامیه.. فهمیده اند من اینجام... واسه نابودی من این بمب راگذاشتن.

 

                                                                        12

-       مگه شماچکاره این آقاپویا ؟

-       جزو شورای مقاومت سازمانم.

-       سازمان چی؟

-       سازمان مجاهدین خلق دیگه خانوم.

-       پس تو هلند چکار میکنین؟

-       اینجا پایگاهه.. عملیات  براندازی را هدایت میکنیم.

-       (باحیرت)شما؟

-      البته پیش خودمون بمونه..

-       آقا پوریا...تو این موقعیت و خالی بندِی ؟

بزودی خبر در سطح ادارهء پلیس و نیروهای امنیتی و ویژهء خنثی کنندهء بمب پخش میشودوآنهاهم فعالیت خود را

آغاز نموده وآژیر کشان بطرف محل بمب حرکت میکنند اما لحظه ای بعد خبری انتشار میابد مبنی برتعدادی بشکه

مملوازتی ان تی که در سایر نقاط شهر کار گذاری شده تاهمزمان در یک لحظه آمستردام را باخاک یکسان کنند.این خبر مسیر فعالیت پلیس و نیروهای ویژه را منشعب و مشگل میکند . .برای شناسائی وکشف وخنثی کردن بمبهای احتمالی متعدد.. سطح شهر را اتومبیلهای پلیس و نیروهای ویژه و آمبولانسها و آتش نشانیها پر میکنند وآژیرهای گوناگونشان وحشت مردم را هرلحظه بیشتر میسازد.اخبار بسرعت در سطح کشورهای مختلف پخش و بلافاصله اخبار دیگر راتحت الشعاع قرار میدهد.در محافل سیاسی موضوع مورد بحث و گفتگوی مفسران قرار گرفته و هدف از بمبگذاری را مورد بررسی قرارمیدهند موافق و مخالف به مناظره میپردازند و اخبار همچنان مهیج ومهیج تر بازگو میشود وکم کم دامنهء شایعات به بمبگذاری احتمالی در دیگر شهرهای هلند ..نظیر رتردام هم در خبرهای خبرگزاریها شنیده میشود .مردم جهان با نگرانی موضوع را ازطریق مطبوعات و رادیو تلویزیون دنبال میکنند .بنگاههای معتبرومعروف خبرپراکنی باشنیدن خبربمبگذاری مهیب درآمستردام که جان تمامی شهروندان را تهدید میکند خبر را در تیتر اول اخبارجهان قرارمیدهند و گروههای مجهز خبری هر کاری در دست دارند رهاکرده وعازم فرودگاه جهت پرواز به مقصد هلند وشهرآمستردام میشوند تا تصاویر و اخبار داغی را قبل ازدیگررسانه ها بسمع و نظر جهانیان برسانند.اوضاع شهرآمستردام بهم میریزد و کسبهء مغازهها و مارکتها از ترس جانشان مغازه و مارکت رارهاکرده و بجستجوی محل امنی میگردند و همانطور که در اکثر کشورها نیز مرسوم است , بعضی مردم فرصت طلب زمانی که محیطی آشفته می بینند دست بتاراج اموال مردم میزنند..اکنون برخی ازمردم بادیدن هرج و مرج درشهر هر جاراکه بی صاحب می بینند تاراج و چپاول میکنند.که گاه سر تقسیم غنائم باهم درگیر هم میشوند. کنترل نظم شهراز دست پلیس خارج شده وهرکسی خود نقش پلیس را ایفا میکند که موجب خراب شدن بیشتر او ضاع میگردد. برای تردد وسایل نقلیه یکی علامت میدهد به چپ برانند ..دیگری معتقداست به راست برانند که ترافیک در جادههای شهری و نیزجادههای اتوبان به اینطریق گره میخورد.

پلیس برای رسیدن به محل تنها بمبی که مکانش شناخته شده است از هرمانعی آژیر کشان عبور میکند تاخودرا قبل از وقوع حادثه بمحل برساند..آنهم باوضع ترافیک گره خوردهء خیابان . زیرا اکثررانندهها اتومبیل و اتوبوس و ترام را که قادر به حرکتش نیستند درخیابان رهاکرده و بدنبال جمعیت براه افتاده اند.تنهادر شهر و جادههای اتوبانها نیست که ترافیک سنگینی ایجاد شده  بلکه در امور مخابراتی بدلیل ازدهام مردم درارتباطات نیز مخابرات هم دچار ترافیک و سر درگمی شده وخطها بایکدیگر قاطی شده اند وموجب اعتراض مشترکین میشود.از کشورهای مختلف مردم با عزیزانشان تماس میگیرند تا جویای سلامتیشان گردند  ونیز مهاجرین هلند باخانوادههای خود تماس میگیرند و موضوع را بزرگ جلوه داده ومرگ خودراحتمی میدانند و از خانوادهها ی خویش خداحافظی میکنند.شرقیها عادت دارند دراینگونه موارد یاجیغ میزنند وبرسر و صورت خود میکوبند یا

نوحه سر میدهند ویا مشت بر سینهء خود میکوبند وبدینگونه ناراحتی شدید خودراابراز میدارند و درست همین موارد و موارد مشابه در خطوط تلفنی ایجاد اخلال میکنند وکار به فحش وناسزاهای رکیک میکشد و چون از ملیتها وزبانهای مختلف در تماس بایکدیگرند بی آنکه منظور حرف دیگری را بدانند گمان میکنند شخص روی خط مزاحم تلفنی است وآنچه از دهنشان درمی آید بهم نثار میکنند .باتربیتهاشان فحشهای تمیزی مثل خاک برسرو بی آبروهایشان هم که متخصص در بکار گیری آلات تناسلی در ساختار فحشهای  تجاری پر مصرف هستند.

 بالاخره اتومبیلهای پلیس با هر زحمتی که متقبل شده اند به محل حادثه میرسند . پلیسها و مآموران ویژه بسرعت

 

 

                                                                      13

پیاده شده  و از فاصله ای دور از بشکه محل را قروق میکنند و با نصب نوارهای مخصوص مانع از ورود مردم به محل بشکه میگردند.اما هنوز تعداد زیادی از مردم در خانه هایشان باقی مانده اند. فرماندهء عملیات با بلند گوی دستی میخواهد به مردم اخطارکند که از خانه هایشان بیرون بیایند اما بلند گو کار نمیکند فرمانده عصبی میشود و

ُُُُ رو به مآمورش داد میزند :

-      باز کدوم مادر احمقی باطریهای اینو برداشته؟

-      قربان خودتون دادید به ستوان ماریسکا بذارن تو دستگاهشون.

-      برو اتومبیلو بیار جلوتر ..ازبلندگوی اتومبیل استفاده میکنیم

-      قربان من صدام کلفته اجازه میدین من اخطار بدم؟

-      کلفتیش بدرد دوست دخترت میخوره...برواتومبیل را ورداربیار.

-      چشم قربان.

دراین میان کوچکترها  که به بمب وعواقب ناشی از انفجارآن فکر نمیکنند از این واقعه بهره برداری کودکانه کرده و به بازیگوشی مشغولند و مزاحم کار نیروهای ویژه میشوند که باتذکر مآموران مواجه میگردند.هنوز گهگاه تعدادی از ساکنین نا آگاه محل در رفت و آمد ند و مردم خطاب به آنها دادمیزنند تا آگاهشان کنند:

-     عجله کنید ...اونوری نرید اونجابمبه.بیادید اینطرف.

اماآنهامفهوم گفته هارابوضوح نمیشنوند و اصولآهنوز نمیدانند چه اتفاقی درآن محل رخ داده است . خصوصآ که اکثر آنان افراد مسن ویا معلولینی هستند که بکمک ویلچرو عصا حرکت میکنند ویا تعدادی که هنوز خبربگوششان نرسیده و احتمالآ خواب بوده اند مانند مردان خلافکار افغانی و پاکستانی که تازه بیدار شده و قصد آماده کردن صبحانه را دارند.امادراین فرصت اتومبیل پلیس جلومی آید و فرمانده مارتین میتواند از بلند گوی آن برای آگاه کردن مردم استفاده کند. میکروفون راگرفته و خطاب به همسایگان میگوید..

-      همه توجه کنند...اخطار میکنم ...هر چه زودتر از خونه هاتون بیائید بیرون ..اینجادر محاصره است..

        خطرناکه..

مسعود که از دور صداراشنیده خوب که دقت میکند میشنود که پلیس دارد اخطار میکند که:

-      از خونه هاتون بیائید بیرون..اینجادر محاصره ست.

-      شنیدین؟ پلیس محله رو محاصره کرده... ما لو رفتیم..تو جمع ما ..یه نفر خائن هست که مارو فروخته.

ناگهان باشنیدن کلمهء خائن هر کسی فوری بطرف اسلحه اش رفته برمیدارد و سریع آنرا مسلح میکند. دریک لحظه همه بروی همدیگر اسلحه کشیده و بدقت مراقب حرکات همدیگر میشوند. مسعود که بنظر می آید رهبریت

گروه رادارد مصمم میگوید:

-       بین ما یک آدمفروش هست..بهتره خودش اقرار کنه ..اگه اقرار کنه مافقط همکاریمونو بااون قطع میکنیم.                                                 امااگه خودم پیداش کنم دیگه واسه زنده موندنش هیچ تضمینی نیست.

-       اینحرفهاچیه مسعود ؟ ماهمه باهم  علاوه بر همکاری دوستیم. بهم خیانت نمیکنیم .

-       شاید از جای دیگری لو رفتیم.

-       من آدمی نیستم که بخوام تو زندون بمیرم..ترجیح میدم تا آخرین فشنگ دربرابر پلیس مقاومت کنم .    

-       ماهمه باهم چند ساله که دوستیم ..بارها جون همدیگه رو نجات دادیم ..چطور میشه بهم خیانت کنیم؟         -              من هرچی دارم ازشماهادارم مگه میشه بهتون خیانت کنم؟

-       شاید کسی دیگه مارافروخته .

-       بعیدی نیست یکی ازهمین همسایه ها  بو برده باشه.

-       کار کاراین ناندای جنده ست.. دائم ببهانه ء کاندوم میاد اینجا سر و گوشی آب میده و سراز کارما            

 در میاره..

-       بعید هم نیست پلیس باشه.. تاحالا متوجه شدین حین غشقبازی چقدر هوارمیکشه ؟خب این یه جور راپورته.                                                  

-       راست میگه ...آخه مگه میشه یه زن صبح تا شب فقط کارش دادن باشه؟

-       شدنش که میشه.. اما نه بااینهمه جیغ و دادی که این پتیاره راه میندازه .

-      این جیغ ودادها علامته که به پلیس میده.

-      خیلی خب..اسلحه هاتونو بیارین پائین. آدمفروش پیداشد...

البته ناگفته نماند برعکس آنکه دیالوگهای خشنی بینشان رد و بدل میشود..ظاهر شل و وارفته شان نشان میدهد که

 

                                                                      14

زیادهم جربزهء خشونت ندارند وبیشتر تحت تآثیر فیلمهای هندی قرار دارند و چون خرده فروشند و تابحال گیر

نیفتاده اند بمرور زمان هرچه راهرکجا برای مردم چاخان کرده اند خودشان هم باورشان شده. چون قیافه هایشان نشان میدهد که سخت ترسیده اند و قصد دارند هرچه زود تر از این معرکه فرار کنند. درفرهنگ مردمی ایرانیها

ضرب المثلی هست که میگویند:  " لاف در غربت و گوز در وطن هردو بیصداست. " از اینروست که دربین

مهاجرین گهگاه مشاهده میشود آنچنان دروغ عمله خفه کنی در مورد گذستهء خودشان میگویند که آدم خیال میکند

جورج بوش و تونی بلر خدمهء آنها بوده اند..وتکرار این گفته ها کم کم  در باور خودشان جای میگیرد . ودیگر

 حاضرهم نیسنتد از آنچه درمورد خود گفته اند کمی هم تخفیف بدهند.بهر حال مسعود که اینک ریاست خود را بار دیگر بایک ژست دروغین به همکارانش تحمیل کرد با یک فیگورمافیائی  و نمائی از رشادت و فداکاری رو به همکارانش میگوید :

-     حساب ناندا با خودم...                                                               

-     حالا بااینهمه پلیسی که اینجارو محاصره کرده چکار کنیم؟

-    بطرفشان تیر میندازیم...یکیمان اونارو سرگرم میکنه ..بقیه فرار میکنن..مانباید گیر پلیس بیفتیم.فهمیدین ؟

      خیلی خب...حالابااحتیاط..مثل آدمهای معمولی...خیلی خونسرد از ساختمان خارج میشیم...                                                             دراین بین کم  کم سرو کلهء خبرنگاران..عکاسان و فیلمبرداران پیدا میشود و بسرعت بدنبال محل مناسبی جهت تهیهء گزارش میگردند و گاه بین اکیپهای خبری اختلافی  بر سر محل استقرار در میگیرد که ناشی از رقابت کاری است و زود بر طرف میگردد.درمیان جماعتی که جهت تما شای صحنه درفاصلهء دوری از بشکه و پشت نواری که پلیس برای جلوگیری از رفتن مردم به محل ممنوعه نصب کرده ازدهام کرده اند ناندا دیده میشود که نگران صحنه را تماشا میکند.عبداله که از فاصلهء دورتری ناندارا می بیند تبسم پیروزمندانه ای برلبش مینشیند و با اعتماد بنفسی که از برخورد ناندا درمحل جمع آوری زباله در خود پیداکرده از لای جمعیت خود را به پشت سرناندا میرساند و باحرکتی نرم و سانتی سانتی تاحدی خود را بپشت او میرساند که لباسش به لباس ناندا سائیده میشود. ناندا متوجهء ورود او نشده و خودش دست برده و از روی شلوار, آلت تناسلی مرد جوان خوش تیپی را لمس میکند . فاصلهء تماس عبداله با ناندا آنقدر کم شده که عبداله گرمای تن اوراحس میکند وگمان میبرد ناندا هم از حضورش آگاه شده و چون اورامرد خود میداند از وضع پسش آمده راضی است . این تصور عبداله را در رویای عمیقی فرم میبرد و خود را در شب عروسی با ناندا می بیند که وارد حجله شده و قبل از ورود به رختخواب ناندا پشت به او کرده تا زیپ پشت لباس عروسیش راباز کند وعبداله ابتدا ناندارالمس کرده وکم کم با دو دست خود لنبرهای باسن اورا نوازش میدهد. عبداله چنان در رویائی عمیق فرورفته که در واقعیت نیز دستانش روی باسن ناندا در حرکت و نوازش است . ناگهان ناندا متوجه شده وابتدا تصور میکند مرد جوان و خوشگلی قصد دارد باب آشنائی با وی باز کند...اما وقتی برمیگردد تااز ماهیت شخص آگاه گردد بادیدن عبداله که همچنان چشمهایش را بسته و در تخیلی عمیق فرو رفته ناگهان د ست انداخته و خایه های او راگرفته و محکم میفشارد چندانکه عبداله دراثر درد ناگهانی چنان از تهء دل فریادی میزند که نظم تجمع ازترس بیکباره بهم میریزد و کنترل مردمی که بیهدف فرار میکنند از دست پلیس خارج میشود.ساختمان مجتمع بابشکه فاصله دارد اما به این ردیف از تماشاچیان نزدیکتر است .پلیس بدنبال تماشاچیان فراری میدود تا آنهارا ازپیشروی بطرف بشکه بازدارد که در همین موقع مسعود و افرادش از ساختمان خارج میشوند وبادیدن مردمی که بهمراه پلیس بطرفشان هجوم آورده گمان میکنند که مقصود  مردم و پلیس حمله به آنهاست فوری اسله میکشند درحالیکه ترسیده اند پلیس بابلندگو بمردم داد میزند که :

-      برگردید اجازه بدید ماکارمونو انجام بدیم اونور خطرناکه ..اخطارمیکنم بگذارید مآموران کارشونوانجام بدن.

همزمان که پلیس و مردم دوباره برمیگردند مسعود و یارانش از ترس دستهایشانرا در حالیکه اسلحه بدست دارند بعلامت تسلیم بالا میبرند . ناگهان پلییس متوجه شده باتعجب ابتدا آنهارا نگاه میکند میپرسد:

-      شماها کی هستین؟

-      ماتسلیم هستیم قربان .

-      اونها چیه دستتون؟

-      اسلحه ست قربان.

-      کورکه نیستم میبینم اسلحه ست. کالیبرش چنده؟

-      کالیبر 32 ست قربان.

 

                                                                      15    

-      کورکه نیستم..می بینم کالیبر 32 ست ...دست تو چکار میکنه؟

-      نمیدونم قربان...

-      اصلیه؟ 

-      بله قربان.

-       دزدیدین؟

-       نه قربان..

-       داشتن اسلحه جرمه و جریمه داره..ستوان اسلحه هاشونو بگیر ....جریمه شون کن.

 -      قربان بازداشتشون نمیکنید؟

-       اول جریمه بعد بازداشت..  ببرشون ...سریع ...اینجارا تخلیه کنید ..زود..زود..زود                                                           

.افسر به آنهادستبند میزند و سریع آنهارادور میکند .. همسایه هایشان بادیدن آنها گمان میکنند تروریستهاراگرفته اند

-      اه.. اونجارو تونی...همسایه هامونن.

-      پس این حرومزادهها این بمبو گذاشتن؟ 

-      ماروباش..فکر میکردیم پسر عربه تروریسته.

-      خب اینام هستن اونم هست..باهم کار میکنند.

-      سرکار اینا بمبو تو این محل کارگذاشتن؟

-      نخیر.

-      پس بمبو کی کار گذاشته ؟

دراینموقع چند اتومبیل خنثی کنندهء دیگر آژیر کشان سرمیرسند و به همکاران خود می پیوندند.فرمانده شان دستور میدهد زودتر لباس و تجهیزاتشان را بپوشند و آماده شوند. از بی سیم پلیس به مآموران اطلاع داده میشود که خبر رسیده در اکثر مناطق شهر بمبهای مشابهی کارکار گذاشته شده و القاعده مسئولیت این بمبگذاری را پذیرفته...باید هرچه زودتر بمبها خنثی بشوند و گرنه آمستردام باخاک یکسان خواهد شد.

.شنیدن این خبرتوسط اشخاصی که به اتومبیل پلیس نزدیکترند وحشتی در دلشان ایجاد میکند و یکی از آنان رو به جمعیت فریاد میزند:

-      تمام آمستردامو بمب گذاشتن...چرا وایسادین؟ بریم تو پناهگاهها.

هجوم مردم بعقب برای جستن پناهگاه بار دیگر پلیس را دچار مشکل میکند..فخری همسر سینا که اول صبح برای خرید لوازم آتشبازی از خانه بیرون زده..بسیار نگران شوهر خویش میگردد . درهمین حال یکی از بچه هامیپرسد:

-      مامان..

-      جون مامان.

-      چرا بابا نیومد؟

-      میگن اوضاع شهر بهم ریخته ..

-      یعنی چی؟

-      یعنی اینکه نه اتوبوس گیرش میاد..نه ترام.

-      یعنی اصلآ نمیاد؟

-     چرا مادر... منتهاباید پیاده بیاد ..(زیرلب) ..میترسم یک موقع بیاد که ....برشیطون لعنت ..یعنی الان کجاس؟

سینا کلافه و نگران از سرنوشت زن و بچه های خویش در حالیکه بسته ای ازوسایل آتشبازی را در دست دارد از لابلای اتومبیلهای بی سرنشین برای رسیدن بمنزل جویای راه مناسبی است.آنقدر اوضاع شلوغ ودرهم است که روزهای جنگ شوم و خانمانسوز ایران و عراق برایش تداعی میگردد. جنگی که حاصل ویرانی درایران

و عراق بود..زن ومرد..پیرو جوان و بسیار کودکانی که درآغوش پدر و مادرها هنوززندگی را تجربه نکرده

بودند, هرروز درخون میغلطیدند بی آنکه بدانند به چه جرمی. شهرهابر سر ساکنینش ویران میگشت و عاملین جنگ و جنایت آسوده حال بهمراه خانوادههایشان در سنگرهای بتونی ودر رفاه کامل  برای یکد یگررجز خوانی میکردند, وککشان هم نمیگزید که چه برسر ملک و ملتشان می آید..سینا روزهای تلخی را تجربه کرده بود.

درخیابان هرلحظه خبر از وخامت بیشتر راکه از خبر گزاریها میان مردم پخش شده بود میشنید , امیدش به زنده

ماندن و دیدن دوبارهء زن و فرزندانش کم و کمتر میشد.مردم فرصت طلبی رامیدید که باحمله به فروشگاهها دست

 

                                                                             16

 به غارت اموال مردمی زده اند که از ترس جان مغازههای خود رارهاکرده ودنبال سرپناهی امن میگردند.ترافیک

و راه بندان از سطح شهر به جادههاو اتوبانها نیز گسترش پیداکرده و حتی فرودگاه آمستردام در اثرهجوم عکاسان

و اکیپهای خبری دچار ترافیک هوائی وزمینی شده بطوریکه تمام باندهای فرودگاه اشغال است و جای فرود نیست.

وهواپیماها مجبورند دقایقی برفراز آسمان آمستردام دور بزنند تا پارکینگها خالی شوند وباندهای فرودگاه

برای فرودآماده شوند که اینکار سبب اعتراض اکیپهای خبری میشود که آمده اند خبرهارا داغ داغ به مرکز خبری خود مخابره کنند.همه جا پر شده از گزارشگران و صدابرداران و فیلمبردارانی که حاضر شده اند از هر جنبنده ای که حاضر به مصاحبه باشد گزارش تهیه کنند. درهرگوشه ای که جای خالی هست مصاحبه هم هست.   

پرواز و تردد و دورزدنهای هواپیماها بر فراز شهر آمستردام مردم را نگران کرده است. اما جالب اینجاست که

هنر مندان خیابانی در این گیرودار نیز دیده میشوند که با چند نوازنده و یک خواننده غافل از هر نگرانی به اجرای

کنسرت و یانمایشهای خیابانی مشغولند و دست برقضا از تمامی روزهای دیگر وضع درآمدشان بهتر است..زیرامردمی که زندگی را تمام شده می بینند با این فکر که دارند میمیرند و دیگر پول بدردشان نمیخورد..دست به  سخاوتمندیهائی میزنند که بعمرشان هرگز سابقهء چنین ولخرجی را نه در خود ونه در فامیلشان تجربه نکرده اند . اما انعکاس خبر بمبگذاری گسترده در شهر آمستردام توسط دهان بدهان گشتن مردم و مراکز خبری از سطح آمستردام تجاوز کرده و شهرهای رتردام و دنهاخ را نیز شامل شده است و بعضی ازخبرگزاریها انفجار مهیب یک بمب بوزن  دویست کیلوگرم تی ان تی را در میدان دام که از میادین بزرگ و پرجمعیت آمستردام است گزارش کرده وتعدادکشته شدگان را بیش از هزار و پانصد نفر مخابره میکنند که میتوان گناه اولیه رابگردن خبرنگاران آن شبکهء تلویزیونی انداخت . زیرابدلیل ترافیک شدید جادهها, هنوز توفیق به رسیدن به محل حاثه را پیدانکرده اند و چون میخواهند از دیگر شبکه های خبری عقب نمانده باشندو یقین دارند که سرانجام بمب بزودی منفجر خواهد شد حادثه را غیابی چنین نتیجه میگیرندکه: طبیعتآ چون بمب در محل پر جمعیت کار گذاشته شده تعداد تلفات سنگینی بهمراه خواهد داشت...و سر انگشتی هم که حساب کنند چیزی در حدود همینقدر کشته و بر مبنای تجربه که همیشه تعداد مجروحین بیش از کشته شدگان است لابد بیش از  سه هزار نفر هم مجروح بجای خواهد گذاشت..بنابراین خبر انفجار بمبی باوزن  دویست کیلوگرم تی ان تی اگر بیش از هزار کشته و  سه هزار زخمی برجای گذاشته باشد منصفانه است. خب..واضح است که در چنین مواقعی همه کارشناس مسائل سیاسی شده و پاراروی پا می اندازند و چنان تفسیری از وقایع میکنند که دست BBC   و CNN  را از پشت می بندن خصوصآ وقتی چند نفر باشند و از سیاست هم چیزی سرشان نشود هرکسی برای برخ کشیدن معلومات خویش موضوع را رنگ و لعاب بیشتری میدهد.عده ای این بمبگذاری را کار القاعده میدانند و معتقدند :

-     جنک القاعده باآمریکا بالا گرفته و به اتخادیهء اروپا که از متحدان آمریکاست سرایت کرده وازهلند شروع   

       شده و بااین کار میخواهند دست اروپائیهارا از پشتیبانی آمریکا قطع کنند تا آمریکا ئیهارا براحتی در عراق

از سر راه  خود بردارند.

- امادرکشورهای عربی خصوصآ درمیهمانی خانوادگی بحثهای جالبی بین خانمهارد و بدل میشود که نه تنها شنیدنی است بلکه حیرت انگیز است.خانمها حین ساکت کردن بچه های قدو نیمقدی که حین بازی همه جا

رابهم میریزند وهنگام شیردادن نوزادانشان بتفسیر وقایع هم میپردازند که این کار هر مفسری نیست .میگویند:           تا زمانی که آمریکا پاشو از عراق بیرون نکشه…این اتفاقات هر روز تکرار میشه.اینکارهارامیکنن تا آمریکارا بیرون کنند.

-    اگه آمریکابره بیرون...ایران میادتو....سوریه میادتو...القاعده میادتو... طالبان میادتو..

-     مگه تروریست پارتیه؟

بهرحال این بمبگذاریها یه نوع اعتراض به آمریکاوانگلیسه..دوست ندارن غریبه تو مملکتشون باشه.میگن از روزی که آمریکا اومده توعراق اونجاشده میدون جنگ آمریکاباایران..این وسط کی ضرر میکنه ؟

-    عراقیها.... واسه همین هم اعتراض میکنند.  حق دارن خانوم جان... غافلی این بمبهائی که آمریکائیها   تو عراق میذارن تا حالا چند میلیون عراقی رو کشته؟

-    بمبهارو که القاعده میذاره..

-    القاعده که تو آمریکا بمب میگذاره.

-    خب تو عراق هم میذاره.هرجادستش برسه میذاره.

-    پس چراتو خونهء احمدی نژاد نمیذاره؟

 

                                                                     17

-    چاقو که دسته خودشو نمیبره.

-    بحث بحث چاقو نیست ..بحث بمبه.. اینهمه تو عراق هرروزکشته میشن کارکیه؟

فاطیما حین اینکه عن و گه  نوزادش را پاک میکند برای اینکه از قافلهء مفسران جانماند وارد بحث میشود ومعتقد

      است که:

-     کار بمبگذاری کار طالبانه.. اون تو عراق بمب میذاره که تونی بلرو بکشه.

-     تونی بلر که توایرانه...چه ربطی به عراق داره؟

-     اون احمدی نژاده که تو ایرانه .

-     ایران که مال فلسطینه.

-      فلسطین مال ایرانه .

-      شماهامنو گیج کردین..بالاخره کی اینهمه بمب تو عراق میذاره؟

-      عزیزم القاعده بمبهای کنار جاده ای میسازه میده به حزب الله میذارن تو بیت المقدس که افغانهارو بکشن .

-      آخه افغانها باآمریکا بدند.. میگن احمد شاه مسعود رو آمریکاکشته.

-      اونی که آمریکا کشت..محمد رضاشاه بود  نه احمد شاه. محمد رضا شاه به تونس هم اومده بود ..من خوب                                                                                          میشناسمش....از نزدیک دیدمش..هروقت میومد تونس مارو میبردن تو خیابونها وامیستادیم ..وقتی ماشینش رد میشد واسش دست میزدیم .. خیلی میومد تونس.. میگفتن یه زن تونسی رو صیغه کرده بوده ..همش واسه اون میومد تونس..بعد زنه را هم گرفتش شد ملکهء ایران

-     ملکهء ایران که فوزیه دختر ملک فهد  مصری بود .

-     پس معلومه که بمبهارا مصریها میسازن میدن به حزب اله که سربازهای افغانی راتو عراق بکشند.

-     سربازهای آمریکائی را.

-     من شنیدم بمبهای کنار جاده ای رو رژیم ایران میده به حزب الله که بذارن تو...تو چیز..

-     تو القاعده.

-     آره تو القاعده.

-     حزب الله که فقط موشک داره ...بمب نداره..تازه موشکهاشم میزنه به ترکیه..

-     به اسرائیل.

-     حالا هرجا ...بالاخره بمب  کار حزب الله  ست حزب الله هم جیره خور آمریکاست..درنتیجه بمبگذاریهای                        توعراق کار آمریکائیهاس .   

-     یعنی آمریکائیها بمب میذارن سر راه سربازهای خودشون که سرباز های خودشونو بکشن؟

      اینم یه جور سیاست شهید بازیشونه .

-     راست میگه .میخوان بگن ماهم بلدیم شهید بدیم...رو کم کنیه..میخوان پوزهء احمدی نژادو بزنن.

-     آمریکائیها که شهید نمیدونن چیه..

-     خب از سپاه قدس ایرونیها یاد گرفتن.. اونا دائم شهید میشن آمریکائیها هم حسودیشون میشه.           

اینهمه صبح تاشب اینور اونور بمب میذارن و گروه گروه زن و بچهء مردمو میکشن..پولشو کی میده؟                                                   منفعتشو کی میبره؟

-     من شنیدم پول این بمبهارو حماس میده به طالبان که بذارن تو حرم عسگرین.جنگ فرقه ای راه بندازن.

-     اونکه ایرانه به حماس پول واسلحه میده...حواست کجاس ؟

-     ایران پولش کجابود که بده به این و اون؟ کی این مزخرفاتو گفته؟

-     بی بی سی .

-     گه خورده ..تو چراباور میکنی؟

-     منم شنیدم پول این بمبهارو ایران میده.. 

-     ایران اگه پول داشت  به اسرائیل قرض میداد که فلسطینو از رو نقشه ورداره..

-     ایران پول میده به حماس که اسرائیلو از رو نقشه ورداره.

-     خب گیرم ورداره.. ورداره کجا بذاره؟

-     تو نوار قزوین.

-     نوار غزه .

 

                                                                            18

-     حالا هرجا..

-     بهرحال ایران  پول نداره اینو میدونم. تو اخبار صدای آمریکا شنیدم الان توایران ماشینهاشون همه از بی

      بنزینی خوابیده. واسه همینم که ماشینهاشون بنزین نداره زندونیهاشونو نمیتونن جابجاکنن...میکشن.

-     راست میگه.. منم شنیدم . شنیدم مردهارو دارمیزنن..زنهاشونو باسنگ میکشن که روی دارتن وبدنشون         پیدانباشه..ممکنه دامن تنشون باشه پروپاشون دیده بشه.واسه همین میکنند شون تو گودال بعد باسنگ و آجرمیزنن تو کله شون له و لورده شون میکنند.

از اونطرف بشنوید ازمردهای شرقی که درتفسیر خبر دست کمی از خانمهایشان ندارند  وازهر سوراخی یک جور صدا درمیاد .

-     خب چرا ایرانیها همهء پاسدارهاشونو آوردن تو عراق؟ برن سر خونه زندگی خودشون. .

-     اگه می بینی همهء نیروهاش تو عراقه واسه اینه که تو ایران بنزین ندارن میرن از عراق بنزین بیارن  شنیدم میخوان پمپ بنزینهای عراقو معامله کنن... میترسن آمریکائیها پمپ بنزینهای عراقو بدزدن ..

-     وقتی پول ندارن چه جوری میخوان پمپ بنزین بخرن؟

-     البته قراره به اقساط دراز مدت بخرند.

-     ایران که خودش رو نفت خوابیده..چرابره پمپ بنزین بخره؟

-     خب خودت میگی رو نفت خوابیده...لابد خوابش عمیقه . بعیدهم نیست سوریه بهش قرص خواب داده باشه.ازهوگو چاوز هرچی بگی بر میاد.

-     بشار اسد..نه هوگو چاوز.

-     حالا هرکی ..بالاخره یکی خوابوندتشون دیگه..شما میگی بشار اسده ؟..باشه..بشاراسد..چه فرقی میکنه؟

-     اوناکه باهم دوستند..پس چرا باید ایرانو خوابونده باشه ؟

-     خوا بوندتش که نفتهاشو بالا بکشه. داره در روز میلیون میلیون نفت مفت از ایران میگیره.اینم که میگن        

      ایران به حماس و حزب الله و سپاه قدس پول میده بمب بخرن بذارن اینور اونور .. دروغه  این پولهارو

      آمریکا میده . میگن آمریکا خیلی پولداره .

-     اینهمه پولو از کجامیاره؟

-     از فروش تریاکهائی که تو عراق میکاره...غافلید سالی چند میلیون تن از تو عراق تریاک میبره تو

      تکزاس به شیشلولبندهاش میفروشه؟..خب لولی دویست دلار هم که بفروشه میتونه همهء منطقه رو بخره

-     تریاک که میگن تو افغانستان میکارن.

-     زر زیادی زدن.. فقط تو عراقه که خشخاش میکارن  تریاک در میاد...نمی بینی همه شون دائم نشئه ان ؟ اینهمه چپ و راست تا خرخره بهشون میچپونن..اگه نشئه نباشن که عربده شون به آسمون میرهآقاجون..افغانستان حکایتش فرق میکنه.. اونجا انگلیسها روش خیمه زدن که نفتشو غارت کنن..منتها حرومزادهها صداشون در نمیاد.این انگلیسها خیلی مار مولکند.

-     برادر من تو هلند زندگی میکنه..از سیاست هم خیلی حالیشه..میگه آمریکائیها قلد ر و کله خرو عربده کشند  با قلدری و زور کارشونو پیش میبرن.. انگلیسیها حرومزاده و  مارمو لکند..مظلوم نمائی میکنن .. ولی با پنبه سر میبرند.همه هم ازشون حساب میبرند.

-     دیدین گرو گانهاشونوکه پاسدارهاگرفته بودن وگفتن میخواهیم اعدام کنیم  با یک تشری که تونی بلر به جمهوری اسلامی زد بیست و چهار ساعت نشد که گروگانهارو باخایه مالی و غلط کردم و گه خوردم..آزاد کردن؟ درحالیگه گروگانهای آمریکائی چهارصد و چهل و چهار روز اسیر بودن و هزار بلا هم سرشون آوردن.

-     آقا راست میگه.. هرجا دین باشه نفت هست.هرجا نفت باشه ..انگلیسیها هم همونجان..الان هم تو افغانستان هم دین و مذهب هست هم نفت..منتهی بجای نفت سیاه..نفتش قهوه ایه بوش هم خوبه ونشئه هم میکنه.

از اینگونه تفسیرهای رنگ و وارنگ در اکثر کشور ها بین موافق و مخالف با بمبگذاری  دیده و شنیده میشود.اما   

خبر انفجار قریب الوقوع در سه شهر بزرگ هلند را هرکس درهلند میشنود در هرموقعیت کاری هم که باشد کار را رها کرده و ازمحل کار خویش فرار میکند که امید پیداکردن راهی برای نجات داشته باشد .ودر این اقدام مارکتها ..مغازهها رستورانها وحتی کارخانجات نیزاز این امر مستثنی نیستند .یکی از این اماکن یک رستوران مراکشی است که بااعلام خبر بمبگذاری در نقاط مختلف سه تا ازشهرهای بزرگ هلند, ابتدا مشتریان که بدرب خروجی نزدیکترند و بعد پرسنل رستوران وسر انجام آشپزهائی که مشغول طبخ غذاهستند کاررا رهاکرده و

 

                                                                        19

بسرعت رستوران را ترک میکنند غافل ازآنکه دیگ غذابر اجاقهای گازی مشغول غلیان است و محتویلتش از دیگ لبریز شده وبر روی شعلهء اجاق گاز میریزد وشعله را خاموش میکند اما خروج گاز جریان دارد. خبرگزاریها از نواری صحبت میکنند که خبر گزاری الجزیره از گروه القاعده بدستش رسیده که در آن اسامه بن لادن علیه جهان غرب حکم جهاد صادر کرده و از پیروان خود خواسته است که علیه آمریکا و اتحادیهء اروپا بطور گسترده قیام کنند وتا نابودی کامل جهان غرب از پای ننشینند..و در آخر نطقش تمامی جهاد کنندگان را به بهشت وعده داده است..

مردم در خیابانها برای باز کردن مسیر ماشینهای پلیس و آمبولانس و آتش نشانی با پلیس همکاری میکنند.خصوصآ جوانها از هرنژادی که باشند برایشان نجات جان مسن ترها اهمیت دارد و خود کمتر از روبرو شدن باحادثه وحشت دارند.در هلند بدلیل رفتار صحیح وبرخورد دوستانهء نیروهای انتظامی بامردم بین پلیس

و شهروندان  اعتماد و دوستی خاصی بچشم میخورد واکثریت مردم درموارد زیادی که احساس کنند احتمال اشتباهی در کارشان هست باپلیس مشورت میکنند ..حتی اگر پیشنهاد عمل خلافی ازکسی بشنوند و در صحت قانونی بودن آن کار شک کنند ماجرارا باپلیس در میان گذاشته و نظر خواهی میکنند که البته بیشتر مسن ترها به اینگونه مشورتهااعتقاد دارند زیرا این اعتماد را پلیس خود عامل بوده است. برخلاف کشورهای خاور میانه که

مردم بادیدن مآموران پلیس  مسیرخودرا تغییر میدهند که مبادا مورد بازپرسی بی علت پلیس قرار گیرند.

اولین انفجار مهیب در رستورانی صورت میگیرد که آشپزها ازبی مبالاتی اجاق گازهای روشن را رها کرده و گریخته اند گاز انبوهی درسطح رستوران پخش شده است گربهء رستوران بدنبال غذا میگردد بابرخورد ببدنهء دیگ داع از سوزش جیغ میزند و حین فرارظرفی فلزی را ازبلندی بروی کاشیهای آشپز خانه می اندازد .

  دراثر برخورد ظرف ازبلندی بروی کاشی جرقه ای ایجاد شده و تراکم گاز سبب انفجار مهیبی با قدرت تخریبی زیاد میگردد و این اولین انفجار همه را متقاعد میکند که موضوع جدی تراز آن است که می پنداشتند.این انفجار

تلفاتی از کشته و مجروح نیز ببار می آورد و بر وحشت مردم می افزاید  . خبر اولین انفجار مهیب بااغراق و زیاده گوئی, شبکه های جهانی خبر را بفعالیتی جدی تر وامیدارد..شنیدن صدای مهیب انفجار بر وحشت مردم می افزایدو شنیدن خبر, مآموران محیط اطراف بشکه را وامیدارد برای جلوگیری از بروز حادثه تلاش شدید تری را آغاز کنند. نیروهای خنثی کننده  اینک باتجهیزاتی پیشرفته و بیش از حد لازم آمادهء پیشروی بطرف بشکه میشوند.و فرمانده که خود نیز لباس مخصوص پو شیده فرمان شروع عملیات را صادر میکند که باتشویق و کف زدنهای حضار رو برو میشود:

-      افراد...آماده؟...بااحتیاط بطرف هدف...به پیش.......

بیچاره بوزینه باردیگر برای یافتن غذا بهردری میزند و چیزی نمی یابد.

 

همانطور که در کشورهای مختلف نقد و بررسی واقعهء درشرف وقوع بین افراد آگاه و ناآگاه وجامعهء خبری ادامه دارد در محلهای دیگر پلیس و گروهء ویژهء خنثی کنندهء بمب با دستگاههای پیشرفته درپی کشف و خنثی کردن بمبهائی هستند که شهروندان جهت همکاری باپلیس شنیدههایشان را در اختیار آنها قرار داده اند و پلیس دراماکن حساس مانند فرودگاهها.. ایستگاههای قطار ..میادین پر جمعیت شهرهای آمستردام..روتردام و دنهاخ همچان در پی کشف و خنثی کردن بمب است تا از واقعه ای فاجعه انگیز نظیر یازده سپتامبر جلو گیری کند.مردم که خودرا درحصار مرگ می بیینند وبد لیل مسدود بودن راه های زمینی و هوا به هیچوجه قادر بفرار نیستند در آخرین لحظات زندگی با عزیزان خود حضوری و تلفنی وداع میکنند وگاه با پوزش خواهی ازاعمالی که در گذشته  باعث ناراحتی آنها شده طلب بخشش میکنند. جملهء: دوستت دارم والان است که قدر ترا میدانم :..خروار خروار از دهان مردم بیرون میریزد وشاید بقدرآبهای رود خانهء سنترال استیشن اشک ازطرفین برزمین میریزد واز ازدیاد مصرف دستمال کاغذی برای پاک کردن اشک وآب بینی سطح  خیابانها شبیهء مزرعهء پنبه به سفیدی کشیده است. گاهی هم زوجهای جوان بجای اشک ریختن و نالیدن آنقدر یکدیگر رامیمالند و میبوسند که اگر عبداله ببیند دوباره دستش بطرف جیب شلوارش میلغزد.

.خبر نگاران داخلی و خارجی برای گرفتن تصاویر خبرساز تر و مصاحبه های جنجالی تر  بر یکدیگر پیشی

گرفته  ودر حاشیهء ازدهام مردم , گفتگو با اهالی نیز انجام میدهند که بچه های مهاجربا شور و شوق در بکراند

بالا و پائین میپرند و بدوربین چشم میدوزند و گاه شکلک در می آورند تا در این گزارشها شرکت داشته باشند.

 نیروهای ویژه مشغول پوشیدن لباسهای مخصوص ضد گلوله ومحار بمبند اما کنجکاوی مردمی که از این نوع

 

                                                                       20

لباس و کاربرد آن نه دیده اند و نه میدانند..باسوآلات عجیب و غریبشان ناخواسته در سرعت عمل نیروها اخلال میکنند. خصوصآ وقتی ناندا سوآل میکند وچشم افسر پلیس به سینه های گرد و برجستهء ناندا که ازیقهء بازش پیداست  می افتد درپوشیدن لباس دچار اشتباه شده و لباس همکارش را که از اولاغر تراست برمیداردو درحالیکه نگاهش به سینه های ناندا است بزور بالامیکشد و لباس جرمیخورد.. عجیب است که در میان اینهمه جاروجنجال و بگیر ببندها و سر و صدا ..جونکی ساکن مجموعه هنوز خواب است. بوزینه که دوباره از وقت غذایش گذشته و از گرسنگی رنج میبرد و بهر سوراخ سمبه ای برای جستن غذا..حتی یخچال سر میکشد چیزی برای خوردن گیر نمی

آورد. بیچاره برای یک لقمه غذاچقدرباید علاف خواب صاحبش باشد. اما انفجار رستوران آنهائی راهم که بقول خودشان  بابمبگذاری جهت ایستادگی  در برابراستکبار جهانی بسرگردگی آمریکا موافق بودند اینک دردرون بوحشت انداخته و باخود می اندیشند نکند الساعه بمبی کنارشان منفجر شود وخود وخانواده شان را نابودکند وزمانی که ازاین فکرلرزه براندامشان می افتد کسی نیست از آنهابپرسد:

-     مرگ خوب است برای همسایه؟

اگر تروریستهابه این فکر میکردند که شاید این بمب زیر پای خود وزن و بچه و خواهرو برادر ویا پدرمادرشان منفجر شود معلوم نبود آیا باز هم راضی به کشتن مردم بیدفاع و کودکان بیگناه میشدند ؟ بسر ضرغابی  تروریستی که باقساوت تمام سر میبرید و دستور بمبگذاریهای وحشتناک را صادر میکرد چه آمد؟ سرنوشت صدام حسین و اعوان و انصارش که حمام خون براه می انداختند و صدها و هزاران جنایتکاری که شهوت خونریزی چشمان عقل و مروت و انسانیتشان را کور کرده بود چه شد؟ بر هیتلر و موسولینی و استالین و دیگرانی که گورهای دستجمعی را بمردم بیگناه هدیه میدادند چه گذشت؟قدرت طلبی و خونخواهی هر روز بانامی آغاز میشود. وامروزه بنام خدا مردم رابخاک و خون میکشند و باخون مظلوم وضو میگیرند و بااشک یتیم غسل میکنند وبعد رو به کعبه نماز میگذارند.چه فلسفه ای دراینکار نهفته است که بندگان بیگناه خدارا با بدترین و دهشتناکترین وجه بنام خدا میکشند

و برای عرض گزارش عمل خویش رو به خدا می ایستند و گزارش عمل خودرا میدهند که در روز رستاخیز خداوند درهای بهشت بر رویشان بگشاید بپاس قدر دانی از زحماتشان که بکشتن نسل بشر کمر بسته اند .

آیا اینان از خود پرسیده اند که اگر رستاخیز روز رسیدگی به پروندهء اعمال انسانها ست پس چراانسان باید در کار خدامداخله کند؟ واگر انسان قرار باشد خطاکار را مجازات کند پس روز رستاخیز به چکار می آید؟ 

گرسنگی بر بوزینه غلبه کرده وبرای بیدار کردن جونکی تلاش میکند .وچون از کردارقبلی اش خاطرهء خوشی ندارد اینبار پارچ آب را آورده وبر روی جونکی میریزد و ایندفغه  با خشم بیشتری ازخواب میپرد وجیغ و دادش بوزینه را بوحشت  انداخته جیغ میزند و از جونکی طلب بخشش میکند . جونکی گلدان خشکیده ای را که

درگوشهء  راهرواز قدیم مانده برمیداردو حین فرار بوزینه بطرف آشپز خانه..آنرا بطرف بوزینه پرتاب میکند

گلدان به شیشه آشپز خانه اصابت کرده و آنرامیشکند وبوزینه بناچار از درون پنجره به راهرو ساختمان پریده و فرار میکند.مآموران مقدار کمی از مسافت را بطرف بشکه طی کرده اند که بوزینه از ترس جونکی بسرعت از ساختمان بیرون میزند و یکسر بطرف جمعیتی میرود که با نگرانی وقایع را دنبال میکنند.بچه ها و نوجوانان دختروپسرمتوجهء بوزینه شده برای گرفتنش شادی کنان و هوراکشان بطرفش هجوم میبرند و بطرف بشکه میدوند.مآموران متوجهء هیاهو شده برمیگردند و جمیت زیادی از جوانان را می بینند که بسوی آنها میدوند.وحشتزده بطرف جوانان میدوند و فریاد میزنند :

-    کجادارید میائیدء برگردید ...برگردید..اینطرف خطرناکه.

پدرمادرهانیز برای برگرداندن فرزندانشان داد میزنند و دنبالشان میدوند که متوقفشان کنند.اما نه صدایشان به آنهامیرسد ونه اگرهم برسد آنها گوش میکنند.پلیس هم که دستپاچه شده مرتب بابلند گودادمیزند:

-    من اخطار میکنم بر گردید .

پلیس ناچار به شلیک هوائی میشود و مردم بر میگردند و بوزینه پابفرار گذاشته و به خلوت ترین محل یعنی 

بشکه رفته و روی بشکه را برای استراحت انتخاب میکند.پلیس با دیدن جمعیت و رفتن و نشستن بوزینه بر روی بشکه  فوری فرمان عقبگرد داده بسرعت بجای اول خویش برمیگردند.  پلیسها به مردم هشدار میدهند و پیاپی

اخطار نظم و سکوت میکنند.گروهی ازترس انفجارقریب الوقوع , نفسهارا درسینه حبس کرده و گروهی هم بحال بوزینه دلسوزی میکنند که عنقریب دراثر انفجار پودر میشود.پلیس به تمام نیروها و آمبولانسها اعلام آماده باش میکند..تنها صدا..صدای دیافراکم دوربینهای عکاسی است که وقفه ای درکارشان نیست تامبادا لحظهء پیش بینی

نشده ای رااز دست بدهند.بوزینه اینک در فضای امنی دورازهیاهوی مردم وفریاد آلوده بنا سزای جونکی  نشسته

 

                                                                      21

و بر تودهء عظیم مردم که در دوردست ایستاده و نگران حال اویند نگاه میکند و در سکوت آرامش بخشی که بر صحنه حاکم است متوجهء صدای تیک تیک ساعت از درون بشکه میگردد  خم میشود تا از درون بشکه ساعت رابر دارد ناگهان صدای آهی دستجمعی  که مردم از روی افسوس بر حال بوزینه میکشند موجب میشود که بوزینه برای اطمینان از امنیت خود..سراز بشکه درآورده و مردم را در فاصلهء دوری از خود ببیند. آنگاه درحالیکه ساعت شماته ای را دردست دارد از درون بشکه بالا امده ودرجای قبلی خود می نشیند . اما از روی تصادف سیم بلندی به ساعت وصل شده که موجب کنجکاوی بوزینه و ترس مآموران میشود.

-     قربان نگاه کنید ..اگه بوزینه سیم رابکشه انفجار حتمیه ..

-     بدیش اینه که نمیدونیم  ماده ء انفجاری چی هست و چند کیلو گرمه؟

-     قربان چی دستور میفرمائید؟

-     میریم طرفش... اول حواسشو بخودمون جلب میکنیم  بعد آهسته آهسته بهش نز دیک میشیم و ساعت

      را بااحتیاط ازش میگیریم و سعی میکنیم بمبو خنثی کنیم. دستور بده مآموران بادقت مواظب مردم باشند تا                                فاجعه ای رخ نده.

-     چشم قربان.

-     آهسته بطرف هدف حرکت میکنیم.

 یکی از بچه های هلندی که مانند اکثر بچه ها بحیوانات خصوصآ حیوانات خانگی علاقمند است وقتی آگاه میشود که جان بوزینه در خطر است گریه کنان و اشکریزان ازمادر خود میخواهد که برود وجان حیوان بیچاره رانجات دهد.مادر او رابغل زده نوازش میکند..اورامیبوسد و اشکهایش را پاک میکند و قانعش میسازد که پلیس برای نجات جان بوزینه وارد عمل شده و به هیچ قیمتی نمیگذارد به بوزینه آسیبی برسد.به کودک قول میدهد که بزودی شاهد نجات وسلامتی بوزینه خواهد بود. اصولآ درغرب مردمان به حیوانات علاقهء وافری دارند بطوریکه حتی توهین بخودرا تحمل وچشمپوشی میکنند امااهانت به حیوانشان را هرگز.ساعتی که بوزینه در دست دارد برایش آشناست. اوبارها بااین ساعت و صدای زنگش دلمشغولی داشته است ..اما اینبار سیم بلندی که بدور چکش زنگش پیچیده او را سرگرم ونیروهای پلیس را نگران کرده است.با نزدیک شدن محتاطانهء پلیس بطرف بوزینه نگرانی و سکوت ناشی از آن برفضا حاکم شده است . هیچکس براستی نمیداند چه حادثه ای در شرف وقوع است همه نگران زندگی خویش وعزیزانشان هستند, همانگونه که فخری بادلشورگی ونگرانی دستهای دو فرزندش را محکم گرفته تااز او

دورنشوند وخود نگران جان همسرش سینا است.بانزدیک شدن مآموران شاید دیدن آرایش نظامی و لباسهاو دیگر

تجهیزات عجیب و غریب آنان..توجهء بوزینه به آنسو معطوف شده و آنهاهم از این حالت بهت بوزینه استفاده نموده بنرمی به او نزدیک میشوند.تماشاچیان بسختی نفس میکشند و بعضیها گوش خودراگرفته و باچهرهء درهم

کشیده انتظار انفجار شدیدی رامیکشند.ماموران به بوزینه رسیده و بااحتیاط ساعت رااز او میگیرند و مآموری هم

خود بوزینه را بامهربانی بغل میکند. نفسی تازه میکنند و مآموری بااحتیاط سیم را دنبال میکند وچون مقدار

اصلی سیم در زیر آشغالها گیر کرده بامشورت همکارش بااحتیاط تمام بشکه را به آهستگی برمیگرداند . مردم از   نگرانی لب میگزند و ناخن میجوند .مآمور سر سیم را بیرون میکشد می بیند آزاد است ولی حالت کنده شدن از مانعی را دارد :

-    احتمال داره از محل اتصال بمب کنده شده باشه.

-    زیر آشغالهارابگرد.

با احتیاط آشغالهارا کنار میزنند درحالیکه پیشانی همه شان را دانه های درشت عرق پو شانده.. اما می بینند که بمبی در کار نیست.

-    قربان ازبمب خبری نیست ...همش آشغاله.

-    آشغا....له؟

-    بله قربان.

کم کم  لبهای فرمانده به خنده بازشده و رو بتما شاچیان ساعت را بالا برده وباتمام قوا فریاد میزند :

-    بمب نیست....آشغاله...

ناگهان جمعیت از خوشحالی بهواپریده و هورا کشان بطرف بشکه میدوند اما در میانهء راه باشنیدن صدای مهیبی که ازافتادن تیرآهنها بر روی یکدیگر درمحل ساختمانسازی ایجاد شده از ترس جیغ میکشند و دوباره بعقب فرار

 

 

                                                                       22

 

میکنند.تریلی مشغول تخلیهء تیرآهنها است.

انفجار شدید و وسیع رستوران که متعاقب ان  آتش سوزی عظیمی را بدنبال داشت تنها واقعهء اتفاق افتاده ای است که هجوم خبرنگاران را به آن محل باعث شده. اماخبرنگاران در گزارش خود از وقوع حوادث مشابه و سهمگین تر خبر میدهند که بعلت مسدود بودن جادهها موفق به تهیهء گزارش تصویری از آنها نشده اند. فیلمبرداران از چپ و راست وزوایای مختلف تصویر و گزارش تهیه میکنند وشبکه های خبری هرزاویه از حادثه را مربوط به محل و اتفاق جداگانه توصیف میکند.بلافاصله خبر باآب و تاب به مقامات بالا تر پلیس مخابره میشود که:

-     قربان اولین بمب توسط مآمورین کشف و خنثی شد.

-     تبریک میگم فرمانده ...حالا فورآ بطرف مآموریت بعدی حرکت کنید...اینطور که معلومه تمام شهربمبگذاری

      شده...عجله کنید..

-     مفهوم شد قربان.

بلافاصله خبرفوق از رادیو وتلویزیون باآب و تاب بشرح زیر برای مردم پخش میشود:

-     توجه کنید..هم اینک توسط مآموران شجاع و دلیرو خدمتگزار پلیس...بمب عظیم و خطرناکی بوزن

      چهارصدوبیست کیلوگرم تی ان تی توسط نیروهای پلیس هلند کشف و خنثی گردید...جستجو

      برای کشف و خنثی کردن بمبهای بیشمار دیگری که گفته میشود درپنج شهر بزرگ هلند بطور گسترده 

      کار گذاشته شده است هنوز ادامه دارد.

       تاکنون هیچ گروه ,سازمان , و یافردی مسئولیت این بمبگذاری شبکه ای را بعهده نگرفته  است اما گفته

       میشود نقش القاعده دراین نوع بمبگذاری پر رنگتر از دیگر گروههای تروریستی نظیر طالبان..حزب الله

       ..سپاه قدس ...جیش المهدی...حماس ..فتح الاسلام و.جدائی خواهان باسک است.

پس از انفجار رستوران خبرگزاریها باانتشار تصاویر خرابی و آتش سوزی وهجوم نیروهای مهارحریق به صحنه,

مفسران , این اقدام گستردهء تروریستی را آغازی اعتراض آمیز از رژیم احمدی نژاد واعلام جنگ به جهان غرب درتلافی تحریمهای جهانی سازمان ملل درارتباط بامسائل اتمی ایران تفسیر کردند. امارسانه ها وشبکهء خبری درایران بلافاصله این خبر راتکذیب و آنراتوطئه ای از طرف جهان غرب و اسرائیل علیه ایران اعلام کردند.  رئیس جمهورایران..آقای احمدی نزاد بلافاصله در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد:

-     نیروهای ائتلاف بسرکردگی آمریکای جهانخوار که از رویاروئی با حقیقت اتمی شدن ایران بوحشت

      افتاده .. قصد آن دارد که به تلافی انزوای جهانی خویش متحدان مارا بخود جلب کرده و مارااز 

      غنی سازی اورانیوم که حق مسلم ما میباشد منصرف کند.بهمین دلیل است که اعمال خودش را بحساب

      جمهوری اسلامی میگذارد.                                  

پس از انفجار رستوران که هنورمحار آتس ناشی از انفجار بدلیل ترکیدن لوله های گاز برای مآموران آتش نشانی ممکن نگردیده..قسمتهای مهم و حساس شهرزیر پوشش امنیتی قرار میگیرد.از آنجمله فرود گاهها..بانکها..مترو و

اطراف کاخ ملکه. مقررات شدید امنیتی در فرودگاه موجب تراکم مسافران میگردد...چه آنها که می آیند و چه آنها

که میروند.هواپیماهانیز برای جلوگیری از حوادثی شبیه یازده سپتامبر بشدت مورد کنترل و بازرسی قرار میگیرد.

اما نوجوانان که ازروزهای قبل تدارک شب ژانویه را دیده اند بی آنکه توجه به موقعیت جامعه در وضعیت کنونی داشته باشند گهگاه ترقه ای منفجر میکنند که موجب اعتراض و انتقاد قرار میگیرند و البته مدافعانی نیز دارند که معتقد ند نوجوانان را نباید در مسائل غم انگیز شریک نمود.  بااینکه عبداله درهلند زندگی میکند واز مزایای آزادی..امنیت ورفاه واقتصاد هلند بهره مند میشود لکن مدافع بنیادگرایان مذهبی است و معتقد است:

-    القاعده وظیفه ء شرعیشو انجام میده.مردان القاعده دارند جهاد میکنن.

-    جهاد یاجهالت ؟

-    اونهادارند حکم خدارا اجرا میکنند.

-    حکم خدا؟ یعنی حکم قتل مردم بیگناه از طرف خدا صادر میشه؟

-    بله اینکار اسمش جهاده و اونها درحال جهادند.  جهادعلیه کفرو فساد.

-    بین اینهمه آدمی که درروز با انفجارهای انتحاری میمیرند..حتی یکنفر آدم خوب وجود نداره؟

-    اگرکسی گناهکار باشه که بسزای عملش رسیده واگر بیگناه باشه میره بهشت.

-    پس معتقدید که دیگه روز قیامتی در کار نیست؟

 

                                                                       23

-    استغفرالله..این حرفت کفره.

-    پس اگرهست چراباید مسلمونها بندههای خدارامجازات کنند؟ همه اقوام گناهکارند جز مسلمونها؟

-    قصاص جزو قوانین الهی است.ما قوانینو بیشتر از دیگران رعایت میکنیم.

-    شماها مجری قوانین خدائین؟

-    دنیارا فساد گرفته..نسل بشر به انحطاط اخلاقی رسیده است..بشر ازیاد خدا غافل شده وهر روز بیشتراز پیش گرایش به امیال شیطانی دارد..این جهان باتمام انسانهایش باید نابود شود تا خداوند نسل دیگر ازنو بناسازد .واینکار باید بدست مردان خداانجام گیرد.  

-    فسادازنظر شما تندروهای مذهبی چه تعبیری داره عبداله؟

-    عامل اشاعهء فساد زنهاهستن...اونها مردهارا اغوا میکنن .

-    چه جوری اغوا میکنن.؟

-    وقتی حجاب خودشونو کم میکنن مردها بجای عبادت دنبال هوای نفس میرن و به  وسوسهء شیطان گوش    میدن.

-    یعنی شیطان  لای پای خانمها ست ؟

-    تو بحث را به لودگی میکشی.

-    لوده منم یا  اونهائی که بادیدن زن بی حجاب خودشونو خیس میکنن ؟

-    اگه زنها به هیچکس نمیدادن...فقط بشما مسلمونها میدادن... باز هم باعث فساد بودند؟

-    عبداله... وقتی به کوس وکون ناندا زل میزنی چه حالی بهت دست میده؟

-    معلومه....اگه تو خیابون باشه ازطریق جیب شلوار...اگرهم تو خونه باشه میره حموم جلق میزنه.

 عبداله باخندهء دوستان هم محلی ا ش که اورادست انداخته اند عصبی میشود و میگوید :

-    شماها لیاقت بحث و مجادله ندارین...همیشه آخرشو به هجویات و مسخرگی میکشین.

-    دلخوز نشو عبداله .. داریم.سربسرت میذاریم بخندیم.

-    ما اهل حالیم عبداله..حالا رو عشقه که هستیم..بفردا اعتقادی نداریم.

-    هرکسی آزاده هرجور دلش میخواد فکرکنه.. تواونجوری...مااینجوری.

-     امشب یه سری به ناندا بزن...گمونم چشمش تروگرفته.. خیلی بهت حال میده. تو تو باغ نیستی.

-    نذر کرده یک  حال مجانی بهت بده. یه دسته گل بگیر برو سراغش..جیغشودرآر حال کنیم..

-    خیلی میخوادت..

عبداله کم کم عصبانیتش  فروکش میکند . نیشش باز میشود و میپرسد :

-    تو از کجامیدونی ؟

-    به دوست دختر من گفته بود....گفته بود قیافهء عبدو شکل تام کروزه...خصوصآ ریشش.

-    خودم هم حدس زده بودم.

عبدو برای همسالانش در محل وسیلهء خنده و شوخی است . براحتی سرکارش میگذارند فقط کافی است به او وعدهء ملاقات بایک زن را بدهند..فوری دهانش تا بناگوش باز میشود و قیافه اش بیش از پیش مضحک و مسخره

میشود که جوانان  خرد سالتر از خودش را بیشتر میخنداند و سر گرم میکند.ساعاتی به غروب مانده پلیس که تمامی نقاط حساس شهرهارا مورد بازرسی وتجسس قرار داده اعلام میکند که خطر انفجار پایان یافته واز مردم تقاضا میکند جهت برقراری نظم در تمام جهات مانند همیشه نیروهای پلیس را یاری دهند.با شنیدن این خبر... مردمی که یک روز پر دلهره راپشت سر گذاشته بودند..هوراکشان به خیابانها میریزند ودرباز کردن جادهها برای عبور و مرور مانند همیشه باپلیس همکاری میکنند.بار دیگر شهر رنگ شادی بخود میگیرد صدای انفجارترقه ها مردم را نمیترساند بلکه شادتر میکند.همه احساس میکنند زندگی دوباره را آغاز کرده اند.آسمان تاریک با مواد انفجاری پراز ستارههای رنگارنگ میشود .وقتی سینا به خانه باز میگردد زن و فرزند رابسینه میفشارد واز اینکه بار دیگر آنهارا زنده و سالم دورهم جمع کرده از خداتشکرمیکند همانطور که بچه ها از دیدن لوازم آتشبازی. دقایقی به ساعت دوازدهء نیمه شب باقی است .مارتین افسر فرمانده در عملیات خنثی سازی .خسته از تلاش روزی شلوغ و پر درد سر اینک به خانه میرسد ابتداتلویزیون را روشن میکند و بعد سراغ یخچال میرود تاگلوئی تازه کند .هنوز جرعهء اول از گلویش پائین نرفته..متوجهء اخباری در بارهء انفجار بمبهای متعدد در چند شهر هلند و کشتار و ویرانی در این حوادث میشنود وگمان میکند اشتباه شنیده ..اماهر کانال را که میگیرد شدت انفجار را بیش

 

                                                                       24

 از دیگری اعلام میکند که موجب خشم  افسرفرمانده میگردد. تصاویر فرار مردم و چپاول مغازههاو مسدود شدن خیابانهاو مصاحبه با مردمی که خبر از شنیدن صدای مهیب انفجار میدهند وتصاویر گوناگونی که در اصل مربوط به انفجار رستوران بود همه را شواهدی بر عمق فاجعه گزارش میدهند بطوریکه شبکهء بی بی سی گزارش از تخریب مقداری از ساختمان کاخ ملکه را در اثر انفجاربمب کار گذاشته شده پشت دیوار کاخ اعلام میکند و اینکه حال ملکه بئاتریس وخیم گزارش شده است...افسر فرمانده دیگراز شنیدن اینهمه دروغ طاقت نیاورده کلتش را بیرون میکشد و  با صدای خشم آلودی از تهء دل  فریاد میزند:

-      فاک یو... حرومزاده... .

وتا آخرین فشنگ اسلحه ا ش را به تلویزیون شلیک میکند که توآم میشود با آتشبازی شدید و هورای جمعیتی که در میدانهای دام و لیس پلین و تمامی میادین شهر های هلند  رسیدن سال نو را با شادی و هیاهو جشن گرفته اند.. آسمان.شهرها یکپارچه در نور و ستاره باران آتشبازی میدرخشد و تابلوی بزرگی که برآن نوشته شده : سال نو مبارک بامواد آتشبازی روشن میشود.   

                                                             پایان           

                                                نویسنده: مهدی معدنیان    

                                                

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد