چه غریبانه غمی



این صدا چیست که در گوش دلم می پیچد ؟

چه غریبانه طنینی دارد  ,

حزن و اند وه که نه  ,

ماتم و دردی دارد  ,

او که رامیخواند ؟

که صدایش نه که فریاد و فغان  ,

ضجه ای گوش خراش ,

که تو گوئی در و دیوار دلم را ,

پنجه ی جغد نگون بخت پر آلوده به خون

میخراشد به شتاب.

چه غریبانه بد یوار دلم میکوبد.

چه هراسی به دلم افتاده ست.

نکند مرغ دلم بیمار است .؟

این چه اشکی است که از دیده ی من میبارد ؟

لخته ی خون چرا ؟

نکند ضجه و فریاد و فغان,

خبر از مرگ محبت دارد ؟

آری ای رهگذران..

کمکی میخواهم ..

گوئیا مرغ دلم درسوگ است..

جغد بر بام دلم داد ندا..

ساعتی پیش درآنسوی افق..

عشق دربستر نامرد می از دنیا رفت..

گریه ای می باید..

ناله ای باید کرد..

چه غریبانه غمی دارم من .

چه غریبانه دلی دارم من

 

---------------------------

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد